منتــــــظر طلـــــــــــوع

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ

افسانه عبدالله سباء

04 اسفند 1395 توسط منتظــرطلــوع

اثبات افسانه ای بودن شخصیت عبدالله بن سبا (موسس مذهب شیعه به گمان برادران اهل سنت )

1- پیدایش افسانه عبدالله بن سباء:

متاسفانه بیش از هزار سال است که مورخان درباره ابن سباء قلم فرسایی کرده وبه او وسبائیان (شیعیان) کارهای بزرگ وشگفت انگیزی نسبت می دهند ومتاسفانه علمای اهل سنت هم بدون توجه به صحت وسقم این شخصیت با استفاده از این افسانه ها به زعم خود شیعه را می کوبند

2- افسانه عبدالله بن سبا :

خلاصه آنچه را که مورخان اهل سنت درباره ابن سبا (به گمان اهل سنت موسس مذهب شیعه ) آورده اند و خوانندگان محترم هم اگر سری به کتب تاریخی وروایی اهل سنت مثل تاریخ الکامل ابن اثیر ، المبدا والخبر ابن خلدون ،فجرالاسلام احمد امین مصری و… وسایت ها ووبلاگهای اهل سنت مثل سایت اهل سنت جنوب و… بزنند این مطالب را ملاحظه خواهند نمود :

ابن سبا (موسس مذهب شیعه) مردی یهودی از اهل صنعاء یمن در زمان عثمان خلیفه سوم به صورت ظاهری اسلام آورد ولی در پنهانی مکر وحیله میان مسلمانان به کار می برد ودر شهرهای بزرگ اسلامی مانند شام ، کوفه وبصره ومصر گردش کرده ودر مجامع مسلمین منافقانه حاضر می شد ومردم را تبلیغ می نمود بر آنکه پیغمبر اسلام حضرت محمد (ص) را نیز مانند عیسی بن مریم رجعتی است وهمچنانکه هر پیغمبری را وصیی است از اهل خود ، وصی پیامبر اسلام نیز حضرت علی (ع) است واو خاتم اوصیاء است هم چنانکه حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم خاتم انبیاء بود وعثمان این حق را غصب کرده ودرباره علی (ع) ستم نموده است پس باید قیام کرد وحق را به اهلش باز گردانید همچنین گفته اند که همین عبدالله بن سبا (ابن الامه اسوداء)(پسر کنیز سیاه) مبلغین خود را به شهرهای اسلامی فرستاده ودستورشان داده تا به بهانه امر به معروف ونهی از منکر فرمانداران وقت را بکوبند ودر نتیجه همین تبلیغات بود که مردم بر عثمان خلیفه سوم شورش کرده واو را به قتل رساندند وباز می گویند که پس از آنکه مسلمانان با حضرت علی (ع) بیعت کردند وطلحه وزبیر برای خونخواهی عثمان به بصره رفتند ، بیرون بصره بین علی (ع) وآن دو که سران سپاه بودند شروع به صلح وتفاهم شد!!! ابن سبا وپیروانش دیدند اگر این تفاهم صورت بگیرد سبب اصلی قتل عثمان که در واقع خود سبائیان (شیعیان ) بودند مشخص گشته وکشته خواهند شد ، لذا شبانه سبائیان در هر دو لشگر نفوذ کرده وشروع به تیر اندازی به طرف مقابل کردند وبه خاطر ترس وحس بد بینی که در دو لشگر نسبت به یکدیگر بوجود آمد جنگ بصره که معروف به جنگ جمل است اینگونه اتفاق افتاد وهیچ یک از فرماندهان هر دو لشگر تصمیم به جنگ نداشتند !!! وندانستند که مسبب اصلی جنگ کیست ولذا هیچ کدام از دو لشگر گناهکار نیستند زیرا فقط از خود دفاع نموده اند !!!!!!!

اهل سنت ابن چند نفر را از پیروان ابن سبا دانسته اند :

1- ابوذر غفاری 2- عمار یاسر 3-صعصعة بن صوحان4- محمد بن ابی بکر فرزند خلیفه اول (به خاطر محبت شدیدی که بین ایشان وحضرت علی (ع) بر قرار بوده است) 5- مالک اشتر نخعی 6 محمد بن ابی حذیفه 7- عبد الرحمن بن عدیس

بله این بود اصل شبهه ای که اهل سنت القا کرده ومی کنند

ما می خواهیم ببینیم ریشه این افسانه به کجا می رسد

1-از متاخرین اهل سنت سید رشید رضا در کتاب الشیعه والسنه ص46 مطالبی را راجع به همین ابن سبا نقل کرده وسپس منبع خودرا در نقل این افسانه جزء سوم تاریخ ابن اثیر می داند

2- ابن اثیر که در سال 630 فوت کرده این داستان را به طور کامل در ضمن حوادث سالهای 30 تا 36 هجری نقل نموده سپس گفته است که این مطالب را از تاریخ امام ابو جعفر محمد طبری (تاریخ طبری ) گرفته ام چرا که آن تنها کتابی است که نزد عامه مردم (اهل سنت) مورد اعتماد بوده است

3- ابن کثیر متوفی 774هجری این داستان را با تمام خصوصیاتش در جلد هفتم تاریخ خود ( البدایه والنهایه) از کتاب تاریخ طبری نقل کرده است .

4- ابن خلدون فیلسوف مورخان هم این داستان را در تاریخ خود (المبدا والخبر ) از کتاب تاریخ طبری نقل نموده است

5- فرید وجدی نیز در جلد هفتم دائرة المعارف خود در توضیح لغت (عثم ) در بیان جنگ جمل وضمن بیان شرح حال علی بن ابیطالب (ع) این داستان را نقل کرده وگفته که مدرک او تاریخ طبری می باشد

6- بستانی متوفای 1300 هجری نیز افسانه عبدالله بن سبا را در دائره المعارف خود آورده وگفته که آن را از ابن کثیر گرفته وچنانکه گفتیم ابن کثیر هم از تاریخ طبری اخذ کرده است .

7- احمد امین مصری دانشمند معروف ومعاصر اهل سنت این افسانه را تحلیل وار در کتاب خود (فجر الاسلام ) آورده سپس مدرک خود را در نقل آن افسانه کتاب تاریخ طبری ذکر می کند

8- حسن ابراهیم از نویسندگان معاصر هم این داستان را را هم چون احمد امین به روش تجزیه وتحلیل آورده سپس منبع خود را در نقل این افسانه تاریخ طبری ذکر می کند

9- نیکلسن در کتاب خود (تاریخ الادب العربی ) ودوایت.م. دونالدسن در کتاب عقیدة الشیعه مدرک خود را در ذکر این افسانه کتاب تاریخ طبری ذکرکرده اند

10 فان فلوتن از خاور شناسان در کتاب خود ( السیادة العربیه والشیعة والاسرائیلیات فی عهد بنی امیه ) ترجمه دکتر حسن ابراهیم ومحمد زکی ابراهیم این افسانه را آورده سپس منبع خود را در نقل آن تاریخ طبری می داند

11- غیاث الدین (فرزند میر خواند ) نیز این مطلب را در کتابش (حبیب السیر ) آورده وسپس منبع خودرا تاریخ طبری ذکر کرده است .

حال باید دید طبری این داستان را از کجا آورده است :

ابو جعفر محمد بن جریر طبری آملی متوفی سال 310 هجری قمری افسانه ابن سباء را در کتاب خود “تاریخ الامم والملوک ” فقط وفقط از سیف بن عمر تیمی کذاب نقل کرده است .

طبری در تاریخ خود روایت های سیف کذاب را با یکی از این دو سند روایت می کند :

الف-عبید بن سعد زهری از عمویش یعقوب بن ابراهیم واو از سیف

ب-سری بن یحیی از شعیب بن ابراهیم واو از سیف

سیف بن عمر ( تنهاراوی افسانه عبدالله بن سبا) کیست ؟

سیف بن عمر از قبیله اسید است که تیره ای بود از ایل بزرگ تمیم ومحل سکونت او شهرستان کوفه بوده است ووفات او را سال 170 هجری در زمان خلافت هارون الرشید نوشته اند

روایت های سیف کذاب :

سیف برای اینکه افسانه های ساخته اش را به صورت تاریخ صحیحی در آید ورنگ حقیقت به آنها بخشد یک افسانه را به چند قسمت کرده ( مثل داستانهای هزار ویکشب) وبرای هر قسمتی سندی جعل نموده است وبا این روش دو کتاب پر از دروغ وافسانه تالیف کرده است :

1- الفتوح الکبیر والرده : که در آن حوادث تاریخی نزدیک به رحلت پیغمبر (ص) تا زمان خلافت عثمان گفتگو کرده است ودر همین کتاب جنگ ابوبکر با مسلمانان را جهت خوش آمد دستگاه فاسد اموی جنگ با (مرتدین ) نام نهاده است ووقایع را اکثرا بر خلاف سایر راویان ذکر می کند وبه نظر می رسد اهل سنت هم با پیروی از وی این جنگ را جنگ با مرتدین نام نهاده است

2- الجمل ومسیر عائشه وعلی : با رسیدگی به روایات کتاب وتطبیق آن با دیگر کتابها مشخص می شود که سیف کذاب این کتاب را فقط به قصد دفاع از بنی امیه نوشته است و آنقدر افسانه ودروغ به هم با فته تا توانسته عایشه ، طلحه وزبیر را از ننگ جنگ جمل نجات بخشد .

البته سیف کذاب فقط به جعل حوادث وگفتگوها بسنده نکرده بلکه در روایتهای ساختگی اش از حدود صدو پنجاه نفر از صحابه نام می برد که در هیچ مدرک دیگری نام آنها نیامده است و بعد از تحقیقات زیاد مرحوم علامه عسگری مشخص شده که این افراد اصلا وجود خارجی نداشته اند که اسامی این صدو پنجاه نفر را مرحوم علامه عسگری در کتاب (صدو پنجاه صحابه ساختگی ) آورده است از جمله همین ابن سباء که نامش فقط وفقط در روایات سیف کذاب آمده ودر دیگر کتب رجال شناسی از نامش خبری نیست (البته بعضی از رجال شناسان فقط با استناد به روایت سیف کذاب این نام را در کتابشان آورده اند )

علاوه بر اینها سیف که از هوش وذکاوت زیادی در دروغگویی بر خوردار بوده در روایاتش از جاهایی نام می برد که با تحقیقات انجام شده معلوم شده که این نامها بر روی کره زمین وجود ندارند وفقط ذهن خیال پرداز سیف آنها را آفریده وبوجود آورده است .

نمونه ای ازشهرهای خیالی سیف :

1- دلوث ؟ مجدی در شرح این کلمه فقط با استناد به افسانه های شیرین ! سیف این نام را در کتابش آورده است

2- طاووس؟ 3-جعرانه 4- نعمان 5- قردوده

ولی بسیاری از جغرافی دانان معروف که کتابها درباره شهرها نوشته اند اعتماد بر روایات سیف کذاب نکرده اند ولذا در کتاب هایشان نامی از این شهرهای افسانه ای نبرده اند مانند:

1-فتوح البلدان بلاذری 2- مختصرالبلدان ابوبکر احمدبن محمد همدانی -3الاثار الباقیه عنالقرون الخالیه 4- تقویم البلدان تالیف اسماعیل صاحب و…

واز متاخرین دونفر بر حموی که این شهرهای افسانه ای را فقط با استناد به روایت دروغین سیف آورده اند اعتماد ننموده اند :

1- خاورشناس لسترنج در کتابش بلدان الخلافه الشرقیه

2- عمر رضا کحاله در کتابش جغرافیای شبه جزیره عربستان

مثل اینکه جناب سیف در انتخاب نام شهرهای خیالی اش مهارت چندانی نداشته است

متاسفانه این افسانه ها واین نام ها در صدها کتاب حدیث ، تفسیر وتاریخ ،جغرافیا وادبیات ریشه دوانده است

سیف بن عمر از نظر رجال شناسان معروف اهل سنت ( که عده ای از آنها معاصر با سیف بوده اند )

1- امام نسائی صاحب صحیح معروف اهل سنت (متوفی 303) گفته : روایات او ضعیف است ، حدیث او را ترک کرده اند ومورد اعتماد نیست

2- یحیی بن معین : (متوفی 233) گفته حدیث او ضعیف است

3- ابو داود (متوفی275) گفته او بسیار دروغگو است (انه کذاب ) وروایاتش بی ارزش است

4-ابن ابی حاتم (متوفی 327) گفته : احادیث سیف را ترک کرده اند

5- ابن اسکن (متوفی 353) گفته ضعیف است

7- ابن حبان (متوفی 354) گفته : احادیثی را که خود جعل می کرده آنها را اززبان شخص موثقی نقل می کرده است (تا بیشتر کارگر افتد ) ونیز گوید سیف متهم به زندقه (کفر ) است وگفته اند که حدیث جعل می کرده است .

8- دار قطنی (متوفی 385) گفته ضعیف است وحدیثش را ترک کرده اند

9- فیروز آبادی صاحب قاموس (متوفی 817 ) گفته : ضعیف است

10 ابن حجر مکی (متوفی 852) گفته ضعیف است

11- سیوطی (متوفی 011) گفته بسیار ضعیف است

12 حفی الدین (متوفی 923 ) گفته او را ضعیف شمرده اند .

علت انتشار افسانه های سیف در کتب اهل سنت

چون از دیر باز اهل سنت علاقه شدیدی به تبرئه کردن بزرگان خود مثل خلفای سه گانه واشخاصی مثل عایشه وطلحه وزبیر ومعاویه علیه الهاویه و… داشته اند می دیدند که که این کذاب ماهر به آرزوهای آنها جامه عمل پوشیده وحتی برای آنها جعل کرامت نیز نموده است مثلا در یکی از روایاتش آورده که عمر در سر نماز

لشگریانش را که در حال فتح یکی از سرزمین ها بوده اند را دیده است !!! ولذا بدون توجه به روایت های معتبر دیگر که اکثرا مخالف با روایات اوست وهم چنین بدون توجه به نظر رجال شناسان در تضعیف ورد روایات وی، افسانه های او را که از لحاظ ساختاری شبا هت عجیبی با داستانهای شبه تاریخی هزار ویکشب دارد وبیشتر به درد نقال ها در قهوه خانه های سنتی می خورد را با جان ودل پذیرفتند و خود را با آن راضی کردند

نمونه ای از درو غ ها وافسانه های سیف

مثلا یکی از دروغ های شاخدار این مرد این است که طبری در تاریخش از او نقل می کند که چون خبر آوردند که ابوبکر برای بیعت بر منبر جلوس کرده است علی (ع) همین که این خبر را شنید وچون نمی خواست (خدای نکرده ) در بیعتش با ابوبکر تاخیری روی دهد با یک پیراهن وبدون قبا وشلوار !!! با کمال عجله بیرون آمد ونزد ابو بکر شتافت ودر کنار وی نشست وسپس کسی را فرستاد تا لباسهایش را بیاورد وپس از پوشیدن آنها به جای خود بنشست !!! ( سیف فراموش کرده پس بدن مطهر پیامبر(ص) در این بین چه شد ؟)

در صورتی که تمامی راویان ومورخان معتبر اهل سنت این ماجرا را به گونه ای دیگر نقل کرده اند مثلا بخاری در صحیح ، در اسد الغابه ، تاریخ یعقوبی ، استیعاب ابن عبد البر ، صحیح مسلم ، طبری ( از راویان دیگر به جز سیف کذاب) التنبیه والاشراف ، مروج الذهب ،شهرستانی در الملل والنحل ، تاریخ خمیس ، سقیفه ابوبکر جوهری ، الریاض النضره ، العقد الفرید و… آمده است که علی (ع) همراه با چند نفر دیگر از بنی هاشم ( یا به طور کلی بعضی از قریش ) وچند نفر دیگر با ابوبکر بیعت نکردند وبیعت حضرت علی (ع) با ابو بکر پس از مخالفت های فراوان وبا زور واجبار آنهم وقتی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به شهادت رسید (بعد از 6ماه) انجام شد که شرح مفصل آن در مقاله های پیشین گذشت ( رجوع شود به جواب مقاله های شهادت حضرت زهرا بزرگترین دروغ تاریخ وحدیث ارث ) یا مثلا تمامی مورخین وراویان جنگ جمل را به گونه ای دیگر از روایت سیف آورده اند البته فایده این بحث این بود که اولا همه به دروغگو بودن سیف پی ببرند وبدانند که آن موسسی که اهل سنت به پیروی از سیف کذاب برای شیعه فرض کرده اند خواب وخیالی بیش نیست واصلا ممکن است که جریانی که باعث کشته شدن یک خلیفه شده وباعث ایجاد شورشهای بزرگ در سراسر سرزمین های اسلامی گردیده فقط یک راوی داشته باشد ؟؟؟ وحال آنکه کوچکترین مسائل از دید راویان (مخصوصا راویان عرب) به دور نمانده است وثانیا چون در مقاله های (جنگ ابوبکر با مرتدان ) و(چرا عایشه در خانه نماند وجنک جمل را به راه انداخت ؟) که توسط اهل سنت جنوب نوشته شده است جهت تبرئه ابوبکر عائشه ،طلحه وزبیر از روایاتی استفاده شده که فقط سیف کذاب نقل نموه است خواستیم یک آشنایی با این دروغگوی معروف داشته باشید مثلا فقط سیف عامل اصلی وقوع جنگ جمل را سبائیان (پیروان عبدالله سبا ء یهودی) دانسته که افسانه بودن این جریان را ثابت کردیم وجنگ ابوبکر با کسانی را که زکات نمی داند را هم جنگ با مرتدان نام نهاده تا خیال همه را راحت کند ولی انشاء الله ما در جواب این مقالات حقیقت امر را از کتب معتبر اهل سنت ثابت خواهیم کرد . واز برادران اهل سنت هم می خواهیم که دیگر این افسانه ها را در جایی نقل نکنند وآنهایی که نقل کرده اند آن را محو گردانند چرا که لابد خود می دانند که تهمت وافترا از بزرگترین گناهان است

والسلام علیکم ورحمه الله وبر کاته

تمامی مطالب بر گرفته از کتاب ذی قیمت “عبدالله بن سبا وافسانه های دیگر ” تالیف علامه سید مرتضی عسگری رحمه الله علیه البته با اضافات وتغییراتی توسط نویسنده

 نظر دهید »

پاسخ شبهه عبدالله سبا

04 اسفند 1395 توسط منتظــرطلــوع

پاسخ شبهه قفاری در انتساب منشأ امامت به عبدالله بن سبأ
مقاله ای از ابوالفضل قاسمی
توسط ثقلین2 در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵

از جمله نظریه‌های موهوم در باب پیدایش تشیع، نظریه پیدایش تشیع در نتیجه تلاش‌های عبدالله بن سبأ است. چندین قرن است که مخالفان تشیع این نظریه را مطرح می‌کنند. در این میان ناصر القفاری، یکی از علمای معاصر وهابیت، همین ادعا را با استناد به متون و منابع شیعه به گونه‌ای متمایز و متفاوت از دیگران بیان کرده است. در این مقاله به شبهه قفاری پاسخ داده شده است. این شبهه با سه دلیل رد شده است: ۱٫ وجود دلایل معتبر بر پیدایش شیعه به همت پیامبر اسلام؛ ۲٫ بررسی نقلی که شیعه را منتسب به عبدالله بن سبأ کرده است؛ ۳٫ تعارض عقاید عبدالله بن سبأ با شیعه دوازده‌امامی. با توجه به بررسی‌های انجام‌شده این نتایج حاصل شد که منشأ شیعه از زمان پیامبر اسلام بوده است و عبدالله بن سبأ، بر فرض وجودش، عقایدی غیر از عقاید شیعه داشته است و منابع شیعی هیچ کدام منشأ شیعه را عبدالله بن سبأ ندانسته‌اند.
در این متن می خوانید:

مقدمه
بررسی و نقد
الف: پیامبر(ص) منشأ امامت
ب: بررسی و نقد اعتراف کتب شیعه
ج: بررسی عقاید ابن سبأ
۱ – مفهوم امامت از منظر ابن سبأ
۱٫ ۱ – عقاید عبدالله بن سبأ از نظرگاه علمای اهل سنت
۱٫ ۲ – عقاید عبدالله بن سبأ از نظرگاه علمای شیعه
نتیجه

منابع
پاورقی ها

مقدمه

کتاب اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه نوشته دکتر ناصر بن عبدالله بن علی القفاری است. این کتاب در حقیقت رساله دکتری او بوده است که در ۱۴۰۷ ه.ق. در دانشگاه اسلامی «محمد بن سعود» با راهنمایی محمد رشاد سالم با رتبه اول دفاع شده است و در سه جلد، بالغ بر ۱۳۸۰ صفحه، به چاپ رسیده است. او در این کتاب به بررسی اصول عقاید شیعه پرداخته است و طبق آنچه خود مدعی است کوشیده است عقاید شیعه را با رجوع به کتب شیعه بررسی و نقد کند. این کتاب یک مقدمه و پنج باب دارد و هر باب هم چند فصل دارد، که باب سوم آن مربوط به عقایدی است که او معتقد است فقط شیعه به آنها اعتقاد دارد. این باب را به بخش هایی مثل امامت، عصمت، تقیه، ظهور و … تقسیم کرده است.

یکی از شبهاتی که قفاری در چند جا از کتابش مطرح کرده، نسبت دادن منشأ امامت به عبدالله بن سبأ است. وی این ادعای خود را مستند به کتاب های شیعه کرده است. در بحث مفهوم امامت قفاری می نویسد: «ابن سبأ نخستین کسی است که از مفهوم امامت به این صورت موجود نزد شیعه سخن گفته است».[۱]

و در عبارت دیگری می نویسد: «در نقد مفهوم امامت همین کافی است که سندی برای آن غیر از ابن سبأ و یهودیت وجود ندارد».[۲]

قفاری برای اثبات ادعای خود، به این دلیل استناد کرده است که کتاب های شیعه به این مطلب اعتراف دارند. او می نویسد:

فقد اعترف کتب الشّیعه بأنّ ابن سبأ «کان أوّل من أشهر القول بفرض إمامه علی، وأظهر البراءه من أعدائه، وکاشف مخالفیه وکفّرهم[۳] لأنه کان یهودی الأصل، یری أن یوشع بن نون هو وصی موسی، فلما أسلم أظهر هذه المقاله فی علی بن أبی طالب؛ کتاب های شیعه اعتراف دارند به اینکه «ابن سبأ نخستین کسی بوده است که گفته است امامت علی واجب است و برائت از دشمنان علی را آشکارا مطرح کرد و با آنان دشمنی کرد و آنها را کافر دانست». چون ابن سبأ در اصل یهودی بود و معتقد بود که یوشع بن نون وصیّ حضرت موسی است. زمانی که اسلام آورد همان سخنان را درباره علی بن ابی طالب مطرح کرد.[۴]
بررسی و نقد

درباره شخصیت عبدالله بن سبأ دو دیدگاه به طور کلی وجود دارد: ۱٫ شخصیت او حقیقی است؛ ۲٫ شخصیت او ساختگی است. کسانی که او را شخصیتی ساختگی دانسته اند برای این مدعای خود دلایلی را نیز بیان کرده اند که از جمله این افراد علامه سید مرتضی عسگری را می توان نام برد. ایشان درباره عبدالله بن سبأ تحقیق گسترده و عمیقی انجام داده است که در کتابی با عنوان عبدالله بن سبأ واساطیر اخری منتشر شده است. علامه عسگری در این کتاب می نویسند:

نخست منظور از این کلمه (عبدالله بن سبأ) همان عبدالله بن وهب سبائی[۵] بود که در عصر علی (ع) زندگی می کرد و در آخر، ریاست گروه خوارج را به عهده گرفت. سپس بعد از افسانه سازی سیف بن عمرو و انتشار افسانه سبأئیه (عبدالله بن وهب سبأئی) فراموش گردید و کلمه «عبدالله سبأ» درباره یک مرد مرموز و موهوم یهودی که از یمن آمده بود و بنا به روایات سیف معتقد به وصایت علی بود به کار رفت. ولی با مرور زمان افسانه سبأئیه پیرایه های زیادی به خود گرفت و عبدالله بن سبأ، قهرمان این افسانه، نیز طبعاً صورت تندتر و خرافی تری پیدا نمود و درباره یک مرد خطرناک غالی و تندرو که فرقه سبئیه معتقد به الوهیت علی را به وجود آورده است، استعمال گردید.[۶]

البته شخصیت هایی که عبد الله بن سبأ را ساختگی دانسته اند فقط شیعه نیستند، بلکه برخی اندیشمندان اهل سنت نیز این شخصیت را موهوم دانسته اند، از آن جمله دکتر طه حسین صراحت دارد که عبدالله بن سبأ را دشمنان شیعه ساخته اند و هدفشان مخدوش کردن فرهنگ شیعه بوده است.[۷]

همچنین دکتر علی نشّار[۸] و محمد کرد علی،[۹] دکتر حامد داود حفنی در مقدمه کتاب علامه عسگری،[۱۰] دکتر محمد کامل حسین[۱۱] و دکتر عبدالعزیز الهلابی[۱۲] از کسانی هستند که این شخصیت را ساختگی دانسته اند. اگر کسی نظر این افراد را بپذیرد این شبهه و نقل هایی که درباره عبدالله بن سبأ هستند همگی بی اساس می شود، ولی با توجه به اینکه گروهی این شخصیت را حقیقی دانسته اند و شبهه قفاری هم بر این اساس استوار است که این شخص حقیقی بوده است، در پاسخ به این شبهه قفاری ما نیز فقط از این منظر که شخصیت حقیقی بوده است بحث می کنیم و برای دفع شبهه به سه نکته می پردازیم؛ اولاً دلایل محکمی وجود دارد که منشأ تشیع خود پیامبر گرامی اسلام بوده اند؛ ثانیاً به بررسی نقلی که قفاری نقل کرده و آن را دلیل بر این گرفته است که خود کتاب های شیعه منشأ شیعه را عبد الله بن سبأ می دانند می پردازیم؛ ثالثاً با بررسی عقاید ابن سبأ این نکته روشن می شود که چنین شخصی نمی تواند منشأ شیعه باشد.
الف: پیامبر(ص) منشأ امامت

منشأ امامت را باید خود پیامبر دانست. پیامبر برای جانشینی و رهبری بعد از خود شخصی را معرفی کرده است و آن شخص هم علی ع بوده است که این مطلب دلایل فراوانی دارد[۱۳] که به اختصار به چند دلیل اشاره می شود.

۱ – پیامبر اسلام از همان روزهای اول که مأموریت یافت خاندان خود را طبق نص قرآن )وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الْأَقْرَبینَ( (و خویشان نزدیک را هشدار ده)[۱۴] به اسلام دعوت کند همان روز نیز رهبر و پیشوای بعد از خود یعنی علی ع را به مردم معرفی کرد و صریحاً دستور داد از حضرتش پیروی کنند و صریحاً فرمود: هر کس از شما من را اجابت کند وزیر و جانشین و وصی من است و جز علی بن ابی طالب کسی امر رسول خدا را اجابت نکرد و همان جا پیامبر، علی ع را وزیر و جانشین و وصی خود معرفی کرد.[۱۵]

۲ – جریان غدیر خم که پیامبر در اواخر عمر شریفشان علی ع را به ولایت عامه مردم نصب کردند، یکی از آخرین اقداماتی بود که پیامبر به طور علنی جانشین بعد از خود را معرفی کرد و در «غدیر خم» بود که رسول اکرم ص از آن گروه بی شمار برای علی ع بیعت گرفت. روایت جریان غدیر خم از روایات متواتر و صحیح السند است که منابع اهل سنت نیز این تواتر و صحت سند را تأیید می کنند. به برخی از منابعی که این روایت را متواتر یا صحیح السند دانسته اند اشاره می شود. البانی (متوفی ۱۴۲۰ ه.ق.) در السلسله الصحیحه (ج۴، ص۲۴۹) و الکتانی (متوفی ۱۳۴۵ ه.ق.) در نظم المتناثر من الحدیث المتواتر (ج۱، ص۱۹۵) و محمد بن اسماعیل صنعانی (متوفی ۱۱۸۲ ه.ق.) در توضیح الافکار لمعانی تنقیح الانظار (ج۱، ص۲۴۳) و علامه اسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی (متوفی ۱۱۶۲ ه.ق.) در کشف الخفاء (ج۲، ص۳۶۱) و سبط ابن جوزی (متوفی ۶۴۵ ه.ق.) در تذکره الخواص (ص۳۷) و علامه شمس الدین الجزری الشافعی در اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب (ص۴۸) و ملاعلی قاری (متوفی ۱۰۱۴ ه.ق.) در مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح (ج۱۱، ص۲۴۸) و ابو حامد غزالی (متوفی ۵۰۵ ه.ق.) در سر العالمین و کشف ما فی الدارین (ج۱، ص۱۳) و ابن حجر الهیثمی (متوفی ۹۷۴ ه.ق.) در الصواعق المحرقه (ج۱، ص۱۰۶ و ۱۰۷) و ابن حجر عسقلانی (متوفی ۸۵۲ ه.ق.) در فتح الباری شرح صحیح البخاری (ج۷، ص۷۴) و شمس الدین ذهبی (متوفی ۷۴۸ ه.ق.) در سیر أعلام النبلا (ج۱۴، ص۲۷).[۱۶]

۳ – از جمله احادیثی که دلالت دارند بر اینکه پیامبر بعد از خود جانشینی را معرفی کرده است و آن جانشین مانند خود پیامبر است ولی نبیّ نیست حدیث منزلت است که در کتب معتبر اهل سنت، از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم، نقل شده است:

هنگامی که پیامبر خدا برای غزوه تبوک از مدینه خارج شدند علی را به جای خود در مدینه و در بین اهل خود قرار دادند، اما حضرت علی ع به پیامبر خدا ص عرض کردند: من دوست ندارم که شما برای جهاد خارج شوید، مگر اینکه من هم با شما باشم. پس پیامبر اکرم فرمودند: آیا راضی نیستی که منزلت و مقام تو نزد من مانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد، مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود.[۱۷]

بسیاری از کتب معتبر اهل سنت و شیعه این حدیث را نقل کرده اند و این روایت همان مقام و منزلت هارون را نسبت به حضرت موسی ع برای حضرت علی ع اثبات می کند مگر نبوت و پیامبری را که حضرت رسول ص آن را نفی فرموده و گفته اند که «الا انه لا نبیّ بعدی» و این حدیث به صورت مطلق جانشینی حضرت علی را ثابت می کند.
ب: بررسی و نقد اعتراف کتب شیعه

چنان که آمد، قفاری اعترافات علمای شیعه را دلیل بر این دانست که ابن سبأ مفهوم امامت را مطرح کرده است و نام برخی کتاب ها را برای اثبات کلام خود ذکر کرد.[۱۸] قبل از ورود به بررسی این نقل، باید به این نکته توجه کنیم که بر فرض وجود یک نقل درباره یک مطلب نمی توان آن نقل را صحیح دانست. زیرا ممکن است نقل های معارض آن نقل یا دلایل قوی دیگر علیه آن نقل باشد. پس حتی اگر این نقل قفاری صحیح بود نمی توانست با دلایل متقنی که پیدایش شیعه را از زمان رسول الله می دانست معارضه کند، ولی برای روشن شدن مطلب به بررسی نقلی که قفاری مطرح کرده می پردازیم.

منابعی که به عنوان کتاب های شیعه در ضمن این نقل بیان شده عبارت است از: رجال کشّی، المقالات والفِرَق (القمّی)، فِرَق الشّیعه (النّوبختی)، الزّینه (الرّازی) و المِلَل والنِّحَل (شهرستانی). در ادامه به دو نکته درباره این سخن قفاری می پردازیم.

نکته اول؛ کتاب الملل والنحل شهرستانی از کتب شیعی نیست. این کتاب تألیف محمد بن عبدالکریم شهرستانی است که از دانشمندان اهل سنت و شافعی مذهب بوده است. پس نباید آن را به عنوان اعتراف شیعه مطرح می کرد.

نکته دوم؛ مطلبی که قفاری به عنوان اعتراف از دانشمندان شیعه نقل کرده، در حقیقت از منابع اهل سنت است که المقالات والفرق اشعری قمی (متوفی ۲۹۹ یا ۳۰۱ ه.ق.) آن را نقل کرده است و دیگران آن را از المقالات والفرق اخذ کرده و سپس نقل کرده اند و با توضیحاتی که در ذیل می آید این مطلب روشن می شود. از جمله کتاب هایی که این نقل المقالات و الفرق را بیان کرده اند رجال کشی است. آنچه در رجال کشی درباره عبدالله بن سبأ آمده، دو نوع مطلب است.[۱۹]

الف: پنج روایت که کشی از محمد بن قولویه از سعد بن عبدالله الاشعری از راویان شیعی نقل می کند که سند آنها به علی بن حسین ع و به امام باقر و به امام صادق ع منتهی می شود. این روایات[۲۰] در مورد یک مطلب بحث می کند که ابن سبأ ادعای ربوبیت درباره علی ع کرده است و علی ع ابن سبأ را به دلیل این امر سوزانده است.[۲۱] روایات با عباراتی مشابه به مذمت عبدلله بن سبأ پرداخته است، که برای نمونه یک حدیث را ذکر می کنیم. از امام باقرع نقل شده است که عبدالله بن سبأ ادعای نبوت کرد و گمان کرد که امیرالمؤمنین خداست و این خبر به امیرالمؤمنین رسید و او را فرا خواند و از او پرسید و او به این مطلب اقرار کرد و گفت که تو خدایی و به ذهن من القا شده است که تو خدایی و من پیامبرم و امیرالمؤمنین به او فرمود: «وای بر تو، شیطان تو را به سخره گرفته است. از این کار توبه کن. مادرت به عزایت بنشیند». ولی او توبه نکرد و امیرالمؤمنین او را زندانی کرد و سه روز از او خواست که توبه کند ولی او توبه نکرد. پس او را با آتش سوزاند و فرمود: همانا شیطان او را فریفت و این مطالب را در ذهن او القا می کرد.

ب: بعد از نقل احادیثی که در مذمت عبدالله بن سبأ است، کشی این عبارات را آورده است:

ذکر بعض أهل العلم أن عبدالله بن سبأ کان یهودیا فأسلم و والی علیا و کان یقول و هو علی یهودیته فی یوشع بن نون وصی موسی بالغلو فقال فی إسلامه بعد وفاه رسول الله فی علی مثل ذلک و کان أول من شهر بالقول بفرض إمامه علی و أظهر البراءه من أعدائه و کاشف مخالفیه و أکفرهم فمن هاهنا قال من خالف الشیعه أصل التشیع و الرفض مأخوذ من الیهودیه؛[۲۲]

بعضی از اهل علم نقل کرده اند که عبدالله بن سبأ مردی یهودی بوده است که اسلام آورد و از دوستداران علی شد و او در دوران یهودی بودنش درباره یوشع بن نون، وصی حضرت موسی، غلو می کرد و بعد از اسلام آوردنش و بعد از وفات رسول الله همان چیزها را درباره علی می گفت و او اولین کسی بود که قول به وجوب امامت علی را شهرت داد و اظهار برائت از دشمنان علی کرد و دشمنی در خصوص مخالفان علی را آشکار کرد و آنها را کافر دانست و از این جهت کسانی که مخالف شیعه اند گفته اند: اصل تشیع از یهودیت گرفته شده است.

این عبارات همان مطلبی است که قفاری از آن استفاده کرده و آن را در کتاب خود به عنوان اعتراف علمای شیعه ذکر کرده است.[۲۳] حال اگر به کتاب المقالات والفرق رجوع کنیم، می بینیم که این عبارت عیناً در این کتاب نیز آمده است. برای روشن شدن مطلب، عبارت المقالات والفرق را می آوریم. عبارتی که زیر آن خط کشیده شده است همان عبارتی است که در رجال کشی نیز آمده است:

و حکی جماعه من أهل العلم انّ عبدالله بن سبأ کان یهودیاً فاسلم و والی علیاً، وکان یقول وهو علی یهودیته فی یوشع بن نون وصی موسی بهذه المقاله، فقال فی إسلامه بعد وفاه رسول الله فی علی بمثل ذلک. وهو أول من شهر بالقول بفرض إمامه علی بن أبی طالب و أظهر البراءه من أعدائه و کاشف مخالفیه وأکفرهم. فمن هاهنا قال من خالف الشیعه ان اصل الرفض مأخوذ من الیهودیه؛[۲۴]

نوبختی (متوفی ۳۰۰ تا ۳۱۰ ه.ق.) نیز در کتاب فرق الشیعه همان گفتار اشعری را که قبلاً نقل شده است می نویسد، منتها دو قسمت آخر گفتار اشعری را که گفته است «سبئیان برای تحقیق از خبر مرگ امام به درب خانه وی رفتند» نیاورده است؛ و مدرک گفتارش را، که همان کتاب اشعری است، ذکر نکرده است.[۲۵] در هر صورت، عبارات نوبختی نشان می دهد که او نیز آن را از اشعری اخذ کرده است. پس می توان اشعری را نخستین منبعی دانست که این مطلب را بیان کرده است.

به دلایلی، که در زیر به آنها اشاره می شود، این سخن از علمای شیعه گرفته نشده است:

۱ – کشی و نوبختی و سعد اشعری این مطلب را با عبارت «حکی جماعه» آورده اند که از این عبارت فهمیده نمی شود که مرادش علمای شیعه باشد، بلکه نقل می کند که چنین مطلبی را برخی حکایت کرده اند و قراین دیگر نشان می دهد که مراد از این حکایت علمای شیعه نیست. زیرا اگر از علمای شیعه نقل کرده بودند این گونه عبارت خود را می آوردند: «ذکر بعض اصحابنا»؛ چون مرسوم بین دانشمندان شیعه است که آنچه از دانشمندان شیعه نقل می کنند با عبارت «اصحابنا» بیاورند.

۲ – سعد اشعری در گردآوری مطالب درباره فرقه ها آنچه را به دست او رسیده در کتابش آورده و منبع شیعی را برای گردآوری مطالب خود انتخاب نکرده است. سعد اشعری در مقدمه کتاب خود آورده است: ««وقد ذکرنا فی کتابنا هذا ما یتناهی إلینا من فرقها وآرائها واختلافها»؛ در این کتاب هر آنچه از فرقه ها و نظرها و اختلاف ها که به دستمان رسیده نوشته ایم).[۲۶] همچنین نجاشی در ترجمه و شرح حال اشعری می نویسد: «او نقلیات و روایات فراوانی از اهل سنت فرا گرفته است و در فرا گرفتن روایات و حدیث مسافرت هایی کرده است و با بزرگان اهل سنت ملاقات هایی به عمل آورده است».[۲۷] با توجه به این شیوه گردآوری مطالب در این کتاب و عبارت «حکی جماعه» می توان این را فهمید که این عبارات را از منابع شیعی نگرفته است.

۳ – بررسی عبارت حدیث سیف بن عمر درباره حوادث زمان عثمان و مشابهت الفاظ به کاررفته در این حدیث و عبارت اشعری می توان این نتیجه را گرفت که اشعری این عبارات را از حدیث سیف بن عمر گرفته است. عبارت حدیث سیف بن عمر این گونه است:

کان ابن سبأ یهودیاً من أهل صنعاء من أمه سوداء فاسلم زمن عثمان بن عفان ثم تنقل فی بلاد المسلمین یحاول ضلالتهم فبدأ بالحجاز ثم بالبصره ثم الکوفه ثم الشام فلم یقدر ما یرید عند أحد من أهل الشام فأخرجوه حتی أتی مصـر فاعتمر فیهم فقال لهم فیما کان یقول: … انه کان ألف نبی ولکل نبی وصی وکان علی وصی محمد ثم قال محمد خاتم النبیین وعلی خاتم الأوصیاء …؛ ابن سبأ فردی یهودی اهل صنعا بود و در زمان عثمان بن عفان مسلمان شد و در شهرهای مسلمانان رفت و کوشید آنها را گمراه کند. او به حجاز و بصره و کوفه و سپس شام رفت ولی در شام به هدفی که می خواست نرسید. و اهل شام او را بیرون کردند و او به مصر آمد و در بین آنها زندگی کرد و به آنها در ضمن سخنانش گفت: هزار نبیّ وجود داشته که برای هر نبیّ هم وصی ای بوده است و علی وصیّ محمد بود و بعد گفت: محمد خاتم پیامبران است و علی خاتم الاوصیاء.[۲۸] اگر به عباراتی که با خط کشی مشخص شده و عبارت اشعری دقت کنیم این مطلب روشن می شود که اشعری این کلام را از سیف بن عمر گرفته است.

۴ – دلیل دیگر بر اینکه این سخنان از شیعیان گرفته نشده این است که هیچ یک از شیعیان نه در گذشته و نه در حال، به چنین مطلبی اعتقاد نداشته و ندارند و در منابع شیعی با این گستردگی که دارد، حتی یک روایت ضعیف هم وجود ندارد که امر امامت را به عبدالله بن سبأ نسبت داده باشد و حتی روایات شیعی بر ضد ابن سبأ است.[۲۹]

۵ – بر فرض صحت نقل هایی که از شیعه شده است ـ علاوه بر اینکه مسئله امامت دلایل خاص نقلی و عقلی خود را دارد که ربطی به ابن سبأ ندارد ـ از عبارات نقل شده فهمیده نمی شود که ابن سبأ مخترع و منشأ شیعه است، بلکه در عبارات نقل شده آمده است که نخستین کسی که این اعتقاد را علنی و آشکار کرد[۳۰] ابن سبأ بود، نه اینکه خود ابن سبأ آن را ایجاد کرده باشد.
ج: بررسی عقاید ابن سبأ
۱ – مفهوم امامت از منظر ابن سبأ

قفاری ادعا کرده است که «ابن سبأ نخستین کسی است که از مفهوم امامت به این صورت موجود نزد شیعه سخن گفته است».[۳۱] بر این سخن قفاری این اشکال وارد است که مفهوم امامت و وصایت که ابن سبأ می گفته است به هیچ وجه همان مفهومی نیست که شیعه دوازده امامی بیان می کند. اگر شیعه دوازده امامی این امامت و وصایت را نخستین بار از ابن سبأ آموخته باشد باید مفاهیمی که درباره امامت می گوید مانند عقاید ابن سبأ باشد. در حالی که با بررسی عقاید ابن سبأ روشن می شود که چنین عقایدی نزد شیعه پذیرفته نیست.

درباره اعتقادات ابن سبأ اختلاف فراوانی در بین نوشته های مختلف وجود دارد. این اعتقادات به او نسبت داده شده است:

ایمان داشت که علی نبی است.[۳۲]

ایمان داشت که علی الاه است.[۳۳]

معتقد بود علی الاه کامل نیست، بلکه جزئی از الوهیت در او حلول کرده است.[۳۴]

معتقد بود علی وصی محمد است.[۳۵]

در مسئله رجعت هم یک بار این اعتقاد به وی نسبت داده شده است که علی است که برمی گردد و نمرده و در ابرهاست و رعد صدای او و برق خنده اوست.[۳۶]

همچنین به ابن سبا نسبت داده شده است که گفته است محمد کسی است که رجعت می کند نه علی.[۳۷] در ادامه به اعتقادات ابن سبأ از نظر علمای شیعه و سنی اشاره می کنیم.
۱٫ ۱ – عقاید عبدالله بن سبأ از نظرگاه علمای اهل سنت

اسفراینی می نویسد: «عبدالله بن سبأ معتقد بود علی بن أبی طالب، نبی است».[۳۸] عبدالقاهر بغدادی هم می نویسد: «عبدالله بن سبأ، معتقد بود علی، خداست».[۳۹] شهرستانی می نویسد: «عبدالله بن سبأ معتقد بود علی بن أبی طالب، خدای کامل نبود، بلکه بخشی از الوهیت در او حلول کرده بود».[۴۰] شهرستانی و ایجی می گویند: «عبدالله بن سبأ معتقد بود علی از دنیا نرفته است و درون ابر زندگی می کند و رعد و برقی که شما می شنوید، صدای علی است و روزی خواهد آمد و دنیا را پر از عدل و داد می کند».[۴۱]

ابن سبأ به عنوان رهبر گروهی به نام سبئیه در کتب مطرح شده است و چنین اعتقادات غلطی درباره علی ع داشته است.
۱٫ ۲ – عقاید عبدالله بن سبأ از نظرگاه علمای شیعه

در کتاب المقالات والفرق آمده است که: چون خبر مرگ علی ع در مدائن به گوش ابن سبأ رسید به کسی که این خبر را آورده بود گفت: «ای دشمن خدا! تو دروغ می گویی و علی از دنیا نرفته است. به خدا سوگند، اگر مغز او را در میان کیسه ای بیاوری و هفتاد نفر عادل به مرگ او شهادت بدهند، باز هم ما گفته تو را قبول نمی کنیم. زیرا می دانیم علی نمی میرد و کشته نمی شود. آری او نخواهد مرد تا بر تمام عرب ریاست و بر تمام جهان سلطنت کند».[۴۲]

اشعری در ادامه توضیح خود می آورد: «این است عقیده مذهب سبئیه و این است عقیده حرثیه درباره علی بن ابی طالب و … آنها درباره علی بن ابی طالب معتقد بودند که او خدای عالمیان است که روی غضب نسبت به مخلوقاتش از نظر آنها غایب شده است و در آینده ظاهر خواهد شد.[۴۳]

در روایات شیعه آمده است که حضرت علی ع ابن سبأ را به دلیل عقاید غلطش و توبه نکردنش سوزاند.[۴۴] همچنین در روایتی، شیخ صدوق در حدیث اربعمائه، که سند صحیح دارد، بحث عبدالله بن سبأ را مطرح می کند که در برابر امیرالمؤمنین ع پرسش هایی داشت که بوی غلو می داد و امیرالمؤمنین ع با او برخورد تندی فرمودند.[۴۵]

شیخ طوسی در کتاب رجال خود می نویسد: «عبدالله بن سبأ کسی است که پس از مسلمان شدنش، کافر شد و مطالب غلوی را اظهار کرد».[۴۶] علامه حلی نیز می نویسد: «عبدالله بن سبأ فردی غلوکننده و ملعون بود که امیرالمؤمنین ع او را با آتش سوزاند. تصور می کرد که امیرالمؤمنین ع، خدا یا پیامبر است. خدا او را لعنت کند».[۴۷] ابن داوود هم در رجال خود، همان تعبیر شیخ طوسی را نقل می کند.[۴۸]

آیت الله خویی می نویسد: «بر فرض که بگوییم عبدالله بن سبأ وجود خارجی دارد، او کافر شد و ادعای الوهیت در امیرالمؤمنین ع کرد. نه اینکه او بگوید امامت حضرت علی ع واجب است، (بلکه) سخنی درباره امامت حضرت علی ع از زبان او صادر نشده است. تنها چیزی که از ابن سبأ رسیده، غلو و مطالب دال بر کفر اوست».[۴۹]

با بیان عقاید ابن سبأ روشن شد که هیچ گونه سنخیتی بین اعتقادات عبدالله بن سبأ و شیعه دوازده امامی نیست، حتی به گونه ای که امامان شیعه و علمای شیعه به شدت علیه او موضع گرفته اند و تفاوت عقاید او با عقاید شیعه نشان می دهد که این شخص نمی تواند منشأ شیعه باشد؛ و اگر او منشأ شیعه بود دست کم عقایدش مانند عقاید شیعه بود و نزد شیعیان محترم بود، در حالی که امامان شیعه ابن سبأ را لعن کرده اند.
نتیجه

با توجه به بررسی های انجام شده، که در متن به آن اشاره شد، اینکه شخصیتی به نام عبدالله بن سبأ وجود خارجی داشته باشد از نظر برخی اندیشمندان شیعه و سنی درست نیست و بر فرض که چنین شخصی وجود خارجی داشته باشد نمی توان شیعه را منتسب به او کرد، بلکه دلایلی وجود دارد که امامت و شیعه را به پیامبر نسبت می دهد و همچنین عقاید عبد الله بن سبأ غیر از عقاید شیعه است و منابع شیعی که سخن از عبدالله بن سبأ کرده اند این سخن را از منابع دیگر که غیرشیعی بوده اند نقل کرده اند.

منابع

۱ – ابن ابی الحدید معتزلی، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعه الاولی، ۱۳۸۵٫

۲ – ابن الاثیر، ابوالحسن علی بن محمد بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، القاهره: دار الشعب، بی تا.

۳ – ابن حجر العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی أبو الفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت: دار المعرفه، ۱۳۷۹٫

۴ – ابن حنبل، أحمد، مسند الامام أحمد بن حنبل، بیروت: مؤسسه الرساله، الطبعه الثانیه، ۱۴۲۰٫

۵ – ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین قمی معروف به شیخ صدوق، الخصال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۳٫

۶ – ابن حجر العسقلانی، أحمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۳٫

۷ – ابن عساکر، أبوالقاسم علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دار الفکر، ۱۹۹۵٫

۸ – ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، البدایه و النهایه، بیروت: مکتبه المعارف، ۱۴۰۹٫

۹ – الاسدی التمیمی، سیف بن عمر، کتاب الرده والفتوح، الریاض: دار امیه، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۸٫

۱۰ – اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، تحقیق: کمال یوسف الحوت، بیروت: عالم الکتب، بی تا.

۱۱ – اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱٫

۱۲ – الایجی، عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد، کتاب المواقف، بیروت: دارالجیل، الطبعه الأولی، ۱۹۹۷٫

۱۳ – بخاری، محمد بن إسماعیل، الجامع الصحیح المختصر (صحیح بخاری)، بیروت: دار الیمامه، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۷/۱۹۸۷٫

۱۴ – البغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۱۷.

۱۵ – الترمذی، محمد بن عیسی أبوعیسی، الجامع الصحیح سنن الترمذی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.

۱۶ – حسین، محمد کامل، ادب مصر الفاطمیه، القاهره: دار الفکر العربی، الطبعه الاولی، ۱۹۷۰٫

۱۷ – حسین، طه، الفتنه الکبری، مصر: دار المعارف، ۱۹۵۳٫

۱۸ – حلی، حسن بن یوسف بن مطهر مشهور به علامه حلی، رجال العلامه الحلی (الخلاصه)، قم: دار الذخائر، ۱۴۱۱٫

۱۹ – حلی، ابن داوود، رجال ابن داود، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳٫

۲۰ – خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم: مرکز نشر آثار شیعه، ۱۴۱۰٫

۲۱ – الذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، مجموعه من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط؛ بی جا: مؤسسه الرساله، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۵/۱۹۸۵٫

۲۲ – ذهبی، محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۵٫

۲۳ – ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعه الأولی، ۱۴۰۷/۱۹۸۷٫

۲۴ – سامی النشار، علی، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره: مکتبه النهضه المصریه، ۱۹۵۴٫

۲۵ – شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، بی جا: دار المعرفه، ۱۳۹۵.

۲۶ – طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک (تاریخ طبری)، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۰۷٫

۲۷ – طوسی، محمد بن حسن، رجال الشیخ الطوسی، نجف: انتشارات حیدریه، ۱۳۸۱٫

۲۸ – عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، بی جا: دار الزهرا، ۱۴۱۲.

۲۹ – عسگری، مرتضی، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه های تاریخی، ترجمه: عطا محمد سردارنیا، بی جا: مجمع علمی اسلامی، ۱۳۷۵٫

۳۰ – الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، سر العالمین وکشف ما فی الدارین، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۲۴/۲۰۰۳٫

۳۱ – القاری، علی بن (سلطان) محمد أبو الحسن نور الدین الملا الهروی، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، بیروت: دار الفکر، الطبعه الأولی، ۱۴۲۲/۲۰۰۲٫

۳۲ – قشیری، مسلم بن الحجاج، الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم، بیروت: دار الجیل و دار الأفاق الجدیده، بی تا.

۳۳ – القفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، بی جا: دار الرضا، ۱۴۱۸/۱۹۱۸٫

۳۴ – کرد علی، محمد، خطط الشام، دمشق: مکتبه النوری، ۱۹۸۳٫

۳۵ – کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸٫

۳۶ – المتقی الهندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الأفعال، چاپ پنجم، بیروت: موسسه الرساله، ۱۴۰۱٫

۳۷ – نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، بی جا، بی نا، بی تا.

۳۸ – النسائی، أحمد بن شعیب بن علی، الضعفاء والمتروکین، بیروت: مؤسسه الکتب الثقافیه، ۱۴۰۷٫

۳۹ – خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، الکویت: مکتبه المعلا، الطبعه الأولی، ۱۴۰۶٫

۴۰ – الهلابی، عبد العزیز صالح، عبدالله بن سبأ دراسه للروایات التاریخیه عن دوره فی الفتنه، لندن: صحاری للطباعه، الطبعه الثانیه، ۱۹۸۹٫

منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی ها

[۱]. ناصر بن عبد الله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۷۹۲٫

[۲]. همان، ص۷۹۴٫

[۳]. قفاری به نقل از: محمد بن عمر کشی، رجال، ص۱۰۸-۱۰۹؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفِرَق، ص۲۰؛ حسین بن روح النّوبختی، فِرَق الشّیعه، ص۲۲؛ احمد بن حمدان الرّازی، الزّینه، ص۳۰۵؛ محمد بن عبدالکریم شهرستانی، المِلَل والنِّحَل: ۱/۱۷۴، حیث قال الشّهرستانی عن ابن سبأ: «وهو أوّل من أظهر القول بالنّصّ علی إمامه علی رضی الله عنه».

[۴]. همان، ص۷۹۲٫

[۵]. عبدالله بن وهب سبأیی در دوران علی می زیست و نخست از طرفداران ایشان بود. ولی در جنگ صفین در جریان حکمیت به علی (ع) اعتراض کرد و از آن تاریخ عداوت و مخالفت با علی را آغاز کرد. نک.: مرتضی عسگری، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه های تاریخی، ج۳، ص۸۵۳٫

[۶]. مرتضی عسگری، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه های تاریخی، ج۳، ص۸۶۰٫

[۷]. أراد خصوم الشیعه أن یدخلوا فی أصول هذا المذهب عنصرا یهودیا إمعانا فی الکید لهم و النیل منهم؛ نک: طه حسین، الفتنه الکبری، ج۲، ص۹۸٫

[۸]. علی سامی النشار، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۲، ص۳۹٫

[۹]. محمد کرد علی، خطط الشام، ج۱، ص۲۵۱٫

[۱۰]. مرتضی عسگری، مقدمه کتاب عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، ج۱، ص۱۷٫

[۱۱]. محمد کامل حسین، أدب مصر الفاطمیه، ص۷٫

[۱۲]. عبد العزیز الهلابی، عبدالله بن سبأ دراسه للروایاه التاریخیه عن دوره فی الفتنه، ص۷۳٫

[۱۳]. دلایل اینکه پیامبر برای خود جانشین تعیین کرده بسیار است. در بسیاری از این دلایل ضمن تأیید این مطلب که پیامبر برای خود جانشین معین کرده است، دلالت بر این وجود دارد که این جانشین حضرت علی ع بوده است. علامه حلی در کتاب نهج الحق برای اثبات امامت و ولایت علی ع به هشتاد و هشت مورد از قرآن استناد کرده است. قاضی نورالله تستری در کتاب احقاق الحق نود و چهار مورد دیگر از قرآن را با استناد از سی و هفت کتاب معتبر از اهل سنت در اثبات امامت و ولایت علی ع نقل کرده است.

[۱۴]. سوره شعراء (۲۶)، آیه ۲۱۴٫

[۱۵]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۴۲؛ علی بن حسام الدین المتقی الهندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۹؛ أحمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۱؛ اسماعیل بن عمرو ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۹٫

[۱۶]. «حدیث غدیر» از احادیث متواتر و قطعی و مسلم بین شیعه و سنی است و متجاوز از صد نفر صحابی با سندها و عبارات مختلف آن را نقل کرده اند. برای تفصیل بیشتر نک.: الغدیر اثر علامه امینی، العبقات اثر سید میرحامد حسین، غایه المرام اثر سید هاشم بحرانی، و المراجعات اثر سید شرف الدین العاملی.

[۱۷]. مسلم بن الحجاج قشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۰۸؛ محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۵، ص۳ و ۲۴؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۷۰؛ محمد بن عیسی الترمذی، صحیح ترمذی، ج۲، ص۳۰؛ علی بن محمد بن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۲۶؛ أحمد بن شعیب النسائی، خصایص، ص۱۵ و ۱۶؛ علی بن حسام الدین المتقی الهندی، کنز العمال، ج۶، ص۴۰۲.

[۱۸]. ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۷۹۲ و ص۷۹۴٫

[۱۹]. نک.: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۸، ۱۰۹٫

[۲۰]. همان طور که بیان شد، عبدلله بن سبأ یک فرد خیالی است. پس اگر محتوای روایاتی که از طریق شیعه درباره او به ما رسیده، با عبدالله بن وهب سبأیی که در تاریخ اسلام وجود داشته و در زمان علی ع می زیسته تطبیق کند چنین روایاتی احتمال صحت دارد. نک.: مرتضی عسگری، عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، ج۳، ص۸۶۲٫

[۲۱]. نک.: محمد بن عمر کشی، رجال، ص۱۰۸، ۱۰۹٫ عن أبی جعفرع أن عبد الله بن سبأ کان یدعی النبوه و یزعم أن أمیر المؤمنین ع هو الله فبلغ ذلک أمیر المؤمنین ع فدعاه و سأله؟ فأقر بذلک و قال نعم أنت هو و قد کان ألقی فی روعی أنک أنت الله و أنی نبی. فقال له أمیر المؤمنین ع ویلک قد سخر منک الشیطان فارجع عن هذا ثکلتک أمک و تب فأبی فحبسه و استتابه ثلاثه أیام فلم یتب فأحرقه بالنار و قال إن الشیطان استهواه فکان یأتیه و یلقی فی روعه ذلک.

[۲۲]. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۹٫

[۲۳]. ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۱، ص۷۹۲؛ عبارت قفاری در ابتدای شبهه ذکر شد.

[۲۴]. سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۲۸-۲۹٫

[۲۵]. به دلیل شباهت محتوایی بین کتاب فرق الشیعه و المقالات والفرق بحثی وجود دارد که آیا این دوکتاب، دو نسخه از یک کتاب و یک مؤلف اند یا دو کتاب که از دو مؤلف است، ولی به منظور خارج نشدن از بحث به این مطلب نمی پردازیم. برای تحقیق در این زمینه، نک.: مجله تراثنا، ش۱، ۱۴۰۵، ص۲۹ـ۵۱٫ در این مقاله گفته شده است که کتاب فرق الشیعه که به اسم نوبختی است، در حقیقت نسخه مختصری از کتاب المقالات والفرق سعد اشعری است. در هر صورت عبارات نوبختی نشان می دهد که او نیز آن را از اشعری اخذ کرده است.

[۲۶]. سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۱۰٫

[۲۷]. احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص۱۷۷٫

[۲۸]. سیف بن عمر اسدی تمیمی، الرده والفتوح، ص۱۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۰؛ أبو القاسم علی بن الحسن بن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۹، ص۴٫

[۲۹]. نک.: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۸، ۱۰۹٫

[۳۰]. وهو أول من شهر بالقول بفرض إمامه علی بن أبی طالب؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۲۸-۲۹؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۰۹٫

[۳۱]. ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۷۹۲٫

[۳۲]. ابوالمظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص۱۲۳٫

[۳۳]. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۵؛ ابوالمظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص۲۱٫

[۳۴]. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۲٫

[۳۵]. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۲۲۵٫

[۳۶]. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۲؛ عضد الدین الایجی، المواقف، ج۳، ص۶۷۹٫

[۳۷]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۷٫

[۳۸]. ابوالمظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص۱۲۳٫

[۳۹]. عبدالقاهر البغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۵٫

[۴۰]. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۴٫

[۴۱]. همان؛ عبد الرحمن بن أحمد الایجی، المواقف، ج۳، ص۶۷۹٫

[۴۲]. سعد بن عبدالله اشعری، المقالات والفرق، ص۲۸٫

[۴۳]. همان، ص۲۹؛ ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت نیز در شرح نهج البلاغه به همین مطالب اشعری اشاره کرده است؛ نک.: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۴۲۵٫

[۴۴]. محمد بن عمر کشی، رجال کشی، ص۱۰۸٫

[۴۵]. شیخ الصدوق، الخصال، ص۶۲۸٫

[۴۶]. محمد بن حسن طوسی، رجال طوسی، ص۷۵٫

[۴۷]. حسن بن یوسف حلی، الخلاصه، ص۲۳۸٫

[۴۸]. ابن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۲۲۴، شماره ۲۷۷٫

[۴۹]. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۲۰۷٫
کلمات کلیدی: آثار اهل ‌سنّت ، آثار شیعیان

 نظر دهید »

ولایت

27 بهمن 1395 توسط منتظــرطلــوع

ولایت چیست؟

ولاء، وَلایت، وِلایت، ولیّ، مولی، اولی و امثال اینها همه از ماده ی (ولی)- و،ل،ی- اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه- های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است؛می گویند در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است.

معنای اصلی این کلمه هم چنان که راغب اصفهانی (قدس سره) در (مفردات القرآن) گفته است، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد؛ یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متّصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آنها نباشد، مادّه ی (ولی) استعمال می شود.مثلاً اگر چند نفر پهلوی هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آن ها را بیان کنیم،می گوییم: زید در صدر مجلس نشسته است (وَیَلیهِ عَمْرُو) یعنی بلافاصله در کنار زید عرو نشسته است. به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از فرب مکانی و قرب معنوی؛ و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است؛چون در همه ی اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.
برای این ماده و مشتقات آن،معانی بسیاری ذکر کرده اند.راغب اصفهانی راجع به خصوص کلمه ی (ولایت) از نظر موارد استعمال می گوید:
(ولایت،به معنی نصرت است،و اما ولایت به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است.وگفته شده که معنی هردو یکی است و حقیقت آن (تصدی و صاحب اختیاری است).(1)
در فرهنگ فارسی معین، برای لفظ (ولی) معانی متعددی از قیبل دوست،یار،صاحب،حافظ،آن که از جانب کسی در کاری تولیت دارد و برای (ولایت) معنی حکومت کردن بیان شده است.
پس (ولایت) همان حکومت و سرپرستی است که در ریشه ی لغوی آن نهفته است.
البته این بدان معنی نیست که تمام اختیارات مردم به ولی سپرده شود به طوری که مردم اصلاً به حساب نیایند.در مورد ولایتی که شخص بر اموال صغار دارد، صغیر اصلاً به حساب نمی آید،ولی در مورد ولایتی که ولی امر بر مردم دارد این گونه نیست که مردم هیچ انگاشته شوند.
برخی (ولایت) را به معنای (قیمومیّت) که لازمه ی آن تداعی (محجوریّت) در مولّی علیه است پنداشته اند و نوشته اند:
(ولایت به معنای قیمومیّت، مفهوماً و ماهیتاً با حکومت و حاکمیت سیاسی متفاوت است؛ زیرا ولایت حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخصی مولّی علیه است، که به جهتی از جهات، از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی، دیوانگی و غیره، از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است، در حالی که حکومت و حاکمیت سیاسی به معنای کشورداری و تدبیر امور مملکتی است…) (2)
این چنین تعریفی که نویسنده ارایه داده است،با صراحت سخنان فقها که بعد خواهد آمد،منافات دارد.
مقام معظم رهبری می فرماید: (معنای (ولایت) در اصطلاح و استعمال اسلامی این است: یعنی حکومتی که در آن اقتدار حاکمیت هست،ولی خودخواهی نیست؛جزم و عزم قاطع هست اما استبداد به رأی نیست).(3)

فقیه کیست؟

(فقه) در لغت عرب به معنای فهم و درک،و (فقیه) به معنای صاحب فهم و درک است. اما با توجه به امتیاز اساسی که در لغت عرب،بین وزن (فعیل) و (فاعل) وجود دارد که وزن (فاعل) تنها ثبوت آن صفت مثلاً (علم) برای ذات را فهمانده، ولی وزن (فعیل) علاوه بر اثبات صفت برای ذات، دوام و استمرار و به تعبیر بهتر تجربه و تخصص را نیز می فهماند؛ لذا (فقیه) به معنای متخصص درفقه خواهد بود،همان گونه که طبیب متخصص در طب،و حکیم متخصص در حکمت است.
و در اصطلاح، (فقیه) به کسی گفته می شود که قوه و نیروی فعلی برای استخراج همه یا اکثر احکام شرعی و قوانین کلّی اسلام را از منابع اولیه ی آن یعنی (کتاب،سنت،اجتماع و عقل) داشته باشد.
استاد مطهری (قدس سره) در این باره می نویسد:
(در اصطلاح قرآن و سنّت (فقه) علم وسیع و عمیق به معارف و دستورهای اسلامی است و اختصاص به قسمت خاص ندارد.ولی به تدریج در اصطلاح علما این کلمه به (فقه الاحکام) اختصاص یافت.
توضیح این که؛علمای اسلام،تعالیم اسلامی را به سه دسته منقسم کردند:
الف: معارف و اعتقادات …
ب: اخلاقیات و امور تربیتی…
ج: احکام و مسایل عملی…
فقهای اسلام، کلمه ی فقه را در مورد قسم اخیر اصلاح کردند.شاید از آن نظر که از صدر اسلام آن چه بیشتر مورد توجه و پرسش مردم بود مسایل عمومی بود؛از این رو کسانی که تخصصشان در این رشته مسایل بود به عنوان (فقها) شناخته شدند.) (4).

معنای مفهومی ولایت فقیه

با توجه به آن چه در معنای (ولایت) و (فقیه) گفته شد،(ولایت فقیه) هرگز به معنای (قیومیت) یا (حاکمیت اراده ی مطلق فقیه) نیست،چنان که ولایت پیامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم (عليه السلام) نیز به چنین معنایی نبوده است، بلکه فقها مقصود: (اِرادهُ البِلادِ وَساسَهُ الْعِباد) است و بس.همان گونه که ولایت پیامبر از مقام نبوت او برخاسته بود،و بدین جهت، نبوت و شریعت او ولایت اش را در همان قوانین شرع محدود می کرد، ولایت فقیه نیز از مقام فقاهت او برخاسته، و فقاهت، آن را محدود می سازد.در واقع فقاهت اوست که حکومت می کند نه شخص یا اراده ی شخصی او؛لذا معنای صحیح ولایت فقیه،ولایت فقه او است.
پس وقتی که واژه ی (ولایت) در مورد فقیه به کار می رود،مراد همان حکومت و زمامداری امور جامعه است،و در واقع نوعی خدمت به جامعه اسلامی و مسلمین محسوب می شود.
حضرت امام (رحمت الله عليه) می فرماید: (ولایت،یعنی حکومت و اداره ی کشور و اجرای قوانین شرع مقدس،یک وظیفه ی سنگین و مهم است؛نه این که برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادی بالاتر ببرد.به عبارت دیگر،ولایت مورد بحث،یعنی حکومت و اجرا و اداره،بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند،امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است). (5)

ولایت تکوینی و تشریعی

در یک تقسیم بندی،ولایت به دو قسم است: تکوینی،تشریعی.

(ولایت تکوینی)

به معنای تصرف در موجودات و امور تکوینی است.چنین ولایتی از آن خداست و همه ی موجودات، تحت اراده و قدرتش قرار دارند؛ اما خداوند به برخی از بندگان خاصّ خود، مرتبه ای از این ولایت را اضافه می کند.لذا، معجزات و کرامات پیامبران و اولیای دین از آثار همین ولایت تکوینی است.

(ولایت تشریعی)

یعنی این که تشریع و امر و نهی و قانون گذاری در اختیار صاحب ولایت باشد.پیداست که تشریع از آن خدا می باشد، او اوست که فرمان می دهد چه کنید و چه نکنید؛ اما پیامبر و امام هم می تواند به اذن خدا،حق تشریع و قانون گذاری داشته باشند.
در خصوص تفویض امر و حق قانون گذاری به پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در حدیثی از امام باقر و امام صادق (عليها السلام) می خوانیم که فرمودند:
(اِنَّ اللهَ تَبَارَکَ و تَعالی فَوَّضَ اِلی نَبِیِّهِ امرَ خَلقِهِ لِیَنظُرَ کَیفَ طاعَتُهُم؛ثُمَّ تَلی هذِهِ الآیَهَ؛و ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ،وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا)؛ (6)
خداوند متعال کار مردم را به پیامبرش تفویض کرد تا بنگرند چگونه اطاعت مي كنند،سپس اين آيه را تلاوت فرمود که هر چیزی رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) دستور می دهد بگیرید و به آن عمل کنید،و هرچه شما را از آن نهی می کند خودداری نمایید.
پس پیامبر گرامی اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) همان گونه که مشاهده شد،تنها مبلّغ نبود،بلکه مشرّع نیز بود؛البته پایه ی تبلیغ صرفاً وحی،و پایه ی تشریع بینشی بود که از جانب خداوند الهام گرفته بود،و هرگز خواسته های شخصی در کار نبود.
این ولایت در تشریع بعد از پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) برای امامان معصوم نیز بوده است،و بسیاری از مسایل فرعی شرعیت،بر دست ایشان تشریع شده است.(7)
با آن چه بیان شد: ولایت تکوینی از مراحل کمال روحی و وجودی است که اثر آن سلطه بر جهان هستی می باشد.و ولایت تشریعی یک مقام و منصب وضعی و قانونی است که از طرف خداوند به فردی از افراد به عنوان مقام رسمی داده می شود،تا به امور اجتماعی مسلمین رسیدگی نماید.
ولایت تکوینی که از آن به ولایت تصرف (تصرف در جهان هستی) نیز تعبیر می شود، زمینه ای برای اعطای مناصب ولایت تشریعی نیز می باشد؛زیرا ولایت تشریعی که به معنای سلطه بر اموال و نفوس مردم است،بدون فلسفه و ملاک های معنوی و اجتماعی نخواهد بود و به هر کسی چنین منصب مهمّی داده نخواهد شد.از این روی در مکتب شیعه،(عصمت) در امام و (عدالت) در نایب امام یکی از کمترین شرایط اساسی است که ولیّ می بایست بر نفس خویش مسلط باشد،وگرنه هیچ گاه ولایت تشریعی و حتی ولایت فتوا و یا قضا که کمترین مرحله از مراحل ولایت فقیه است به او داده نخواهد شد.
اما لازم است یادآور شویم:تشریع در حیطه ی فقاهت دو گونه است:
1.استنباط ملاک های قطعی احکام،که مناط و ملاک قطعی موضوع حکم شرعی مشخصص می گردد،و بر اساس این تشخیص دایره ی حکم توسعه یا تضییق می یابد.لذا حکم مرتبت از محدوده ي عنوان مطرح شده در موضوع،فراتر رفته یا تنگ تر می شود. مثلاً ملاک در حرمت (خمر) چیست؟ (خمریّت) یا (مسکریّت)؟در صورت اول حرمت،مخصوص همان (خمر ) است ولی در صورت دوم شامل همه ی مسکرات می گردد.
2.تشریع و قانون گذاری در پیش آمدها که طبق مصالح مقتضی،و بر حسب شرایط زمان،تغییر پذیر است.
تشخیص این گونه موارد و تعیین احکام مربوط،شرعاً به فقیهان واگذار شده، تا در سایه ی قواعد عامه و ضولبط اصل شریعت،حکم هر یک از وقایع رخداده را روشن سازند و با نام (الحوادث الواقعه) در توقیع شریف امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از آن یاد شده است.(8)
پس،آن چه در ولایت فقیه مطرح است ، (ولایت تشریعی)-نه ولایت بر تشریع- است.
یعنی فقیه جامع الشرایط می تواند به مردم در محدوده ی دینی امر و نهی کند و به مقتضای شرایط در چارچوب شریعت،تشریع نیز داشته باشد.

انواع و مراتب ولایت

ولایت در اسلام انواعی دارد که عمده و مهمترین آنها چهار مورد ذیل است:
1. ولایت (الله)
2. ولایت (رسول الله)
3. ولایت (امام)
4. ولایت (فقیه واجد الشرایط)

ولایت الله:

بر اساس تفکر ناب دینی،بویژه اسلامی،اصل اولی در مسأله ي ولایت این است که ولایت- اعم از تکوینی و تشریعی- فقط برای خداوند سبحان است و در میان انسان ها،هیچ کس حق ولایت و سرپرستی نسبت به دیگر افراد را ندارد؛زیرا انسان باید از کسی اطاعت کند که فیض وجود و هستی خود را از او دریافت کرده باشد،و چون افراد عادی نه به انسان هستی بخشیده،و نه در بقا و دوام هستی او مؤثرند،بنابر این رأی هیچ کس برای دیگری لازم الاتباع نیست.
(اَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ اَولیاءَ،فَالله هُوَ الوَلِیُّ…)؛(9) آیا غیر از خدا را برای خود سرپرست و ولی قرار دادند،و حال آن که تنها او ولی و سرپرست است.

ولایت رسول الله:

گفته شد که اصل اولی این است که فقط خداوند متعال ولی انسانها و مؤمنین است؛لذا تبعیّت از دستور غیر خداوند مشروط به اذن خداست.او می تواند این حق را به هر کسی بدهد و هرکسی را که شایسته می داند در سمت ولایت و رهبری نصب کند.انبیا و پیامبران الهی کسانی هستند که با تحدّی و اعجاز،رسالت آنها از طرف خداوند اثبات شده،و بر پیروی و اطاعت از آنها فرمان داده شده است.
چنان که در قرآن کریم می خوانیم:
(وَ مَا اَرسَلنا مِن رسُولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللهِ) (10)؛هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به اذن خداوند،مردم موظف به اطاعت فرمانبرداری از او هستند.
و نیز آمده است:
(وَ مَن یُطِعَ الرَّسُولَ فَقَد اَطاعَ الله)؛(11) کسی که از رسول اطاعت کند به تحقیق از خداوند اطاعت کرده است.
و آیات بسیاری که مجال ذکر آنها نیست.

ولایت امام معصوم:

از آن جا که رهبری،یک امر ضروری برای جوامع بشری است،از این رو بعد از رحلت پیامبران الهی نیاز به آن است که این سرپرستی و رهبری الهی ادامه پیدا کند.
علاوه بر این برهان عقلی که درضرورت تداوم رهبری الهی وجود دارد،برهان دیگری نیز با استعانت از آن چه به وحی الهی نازل شده است می توان اقامه کرد؛زیرا گذشته از یک دسته مسایل فردی که در دین مطرح است،یک سلسله دستورات اجتماع درون مرزی نظیر حدود و دیات و قصاص و تعزیرات و امثال آن،و یک سلسله دستورات اجتماعی برون مرزی مانند جهاد،دفاع و مانند آن،نیز در دین وجود دارد.خود این دستورات نشان دهنده ی آن است که دین نیازمند به یک قدرت اجرایی و یک سرپرستی و ولایت اجتماعی است.
در قرآن کریم و احادیث پیامبر و اهل بیت (عليهم السلام)،بر این امر تصریح شده است،چنان که می خوانیم: (یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الأمرِ مِنکُم)؛(12) ای اهل ایمان!فرمان خدا و رسول و والیان امر (امامان معصوم) را اطاعت کنید.
هم چنین حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در غدیر خم،از واژه ی (مولا) و ولایت استفاده کردند و فرمودند: (مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیُّ مَولاه)(13) هرکس را که من ولی او هستم،این شخص- در حالی که امیرالمؤمنین علی (عليه السلام) را نشان می داد- نیز ولیّ اوست.
این عمل پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نصب است که حضرت علی (عليه السلام) را به عنوان وصی و جانشین خود معین کردند،همان گونه که پیشتر بر این امر تصحیح کرده بودند،آن گاه که در مقابل بنی هاشم دست روی شانه ی علی (عليه السلام) گذاشته و فرمود: (اِنَّ هَذا َخی وَ وَصیّی وَ خَلیفَتی فیکُم فاستَمِعُوا لَهُ وَ اَطیعُوا)؛این مرد،برادر و وصی و خلیفه ی من در میان شما است،پس سخنانش را شنیده و مطیع او باشد.
لذا امامت و ولایت چنان که بعضی معتقدند،یک امر برون دینی نیست که اختیار تعیین امام و ولی هم با مردم باشد،بلکه یک امر مسلّم درون دینی است.

ولایت فقیه:

این نوع ولایت که موضوع کتاب نیز می باشد به طور جداگانه نیز بحث شده و می شود،اما به طور اجمال عرض می شود که به همان دلایل که امام بعد از پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) لازم و ضروری بود،در دوران غیبت امام معصوم نیز به همان دلایل علاوه بر برخی دلایل نقلی ولایت فقیه جامع الشرایط لازم و ضروری است.
پس،ولایت فقیه از ولایت امام،ولایت امام از ولایت رسول و ولایت رسول از ولایت الهی سرچشمه می گیرد و به تعبیر دیگر این سه نوع ولایت از ولایت (الله) سرچشمه می گیرد،این ولایت ها در طول ولایت الهی هستند نه در عرض آن.
و اما از نقطه نظر اجرایی نیز ولایت دارای مراتب متعددی است که از آن به امات تعبیر می شود:
الف: مرتبه ی استعداد و صلاحیت،به این معنی که شخص از صفات و ملکاتی ذاتی و اکتسابی لازم جهت به دست آوردن ولایت برخوردار باشد.
ب: مرتبه ی جعل ولایت: به این معنی که توسط خداوند،ولایتی درباره ی پیامبری مقرّر شود،ولی مردم آن را تنفیذ نکنند؛و همچنین پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از جانب خداوند ولایت را در مورد امیرالمؤمنین (عليه السلام) اعلام نمود ولی تا مدّتی مردم آن را تنفیذ و اجرا ننمودند.
ج: ولایت عملی مجرّد که مردم با کسی بیعت کنند و حاکمیت را به او تسلیم نمایند،ولی شرع آن را جعل نکرده باشد (این صورت خود به خود از مراحل ولایت شرعی خارج است).
د: ولایت شرعی که به فعلیت رسیده است؛به این معنی که مردم با کسی که ولایت درباره ی او جعل شده بیعت کنند و او را بر امورشان حاکم گردانند.
این مرتبه از ولایت،در حقیقت،عینیّت ولایت و امامت است؛و در این مرحله است که آثار واقعی امامت مترتّب می شود و امامت تحقّق می یابد .(14)

پی نوشت:

1. ر.ک: مرتضی مطهری،مجموعه آثار،ج3،ولاء و ولایت ها،ص255 و 256.
2. مهدی حایری یزدی،حکمت و حکومت،ص178.
3. آیت الله خامنه ای،سخنرانی،روزنامه ی جمهوری اسلامی،سه شنبه 17 فروردین 1378،ص15.
4. مرتضی مطهری،آشنایی با علوم اسلامی،دفتر فقه،ص 287 و 288.
5. امام خمینی (رحمت الله عليه)،ولایت فقیه،ص40.
6. مرحوم کلینی،اصول کافی،ج1،ص 267،حدیث 5.
7. ر.ک: علامه مجلسی،بحارالانوار،ج25،ص332-334.
8. محمد هادی معرفت،ولایت فقیه،ص163.
9. سوره ی شوروی،آیه ی 9.
10. سوره ی نساء،آیه ی 64.
11. همان،آیه ی 80.
12. سوره ی نساء،آیه ی 59.
13. علامه بحرانی،غایه المرام،باب 38، ص335 از 8 طریق این روایت را ذکر کرده است.
14. ر.ک: عباسعلی عمید زنجانی،فقه سیاسی،ج2، صص 101 و 102.
منبع اصلی:
کتاب،ولایت فقیه در عصر غیبت،علیرضا رجالی تهرانی،انتشارات نبوغ،چ دوم،1383،صص81 تا 90

 نظر دهید »

سخن رهبری با مسئولین

27 بهمن 1395 توسط منتظــرطلــوع
سخن رهبری با مسئولین

رهبر انقلاب، صبح امروز:

آخر سالِ «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» است و مسئولین باید نشان دهند برای اقدام و عمل چه کرده‌اند؛ نگویند باید چنین بشود، بگویند چنین شد. نمی‌شود گلایه‌های مردم را نادیده گرفت؛ مسئله‌ی گرانی و بیکاری و رکود مهم است؛ مسئولین باید تلاش کنند.

امروز دشمن سعی دارد به اقتصاد کشور فشار بیاورد تا مردم دچار مشکل شده و دلزده بشوند.۹۵/۱۱/۲۷
#مردم_گله_مندند

یکی از ترفندهای دشمن چه در دولت قبل آمریکا و چه دولت فعلی آمریکا این است که هی تهدید میکنند به جنگ که گزینه های نظامی روی میز است.

آن مسئول اروپایی به مسئولین ما میگوید اگر برجام نبود جنگ در ایران حتمی بود؛ #دروغ_محض! چرا میگویند جنگ؟ چون ذهن برود به جنگ.

جنگ واقعی جنگ اقتصادی و تحریم و گرفتن عرصه کار و فعالیت و فناوری در کشور است. ما را به جنگ نظامی متوجه میکنند تا از این غفلت کنیم. جنگ واقعی جنگ فرهنگی است.۹۵/۱۱/۲۷

 نظر دهید »

️مردم با فتنه گران عاشورای ۸۸ قهرند و آشتی نمیکنند

27 بهمن 1395 توسط منتظــرطلــوع

رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار مردم آذربایجان شرقی:
یک عده‌ای تعبیر «#آشتی_ملی» را می‌گویند؛ اینها به نظر من معنی ندارد؛ مردم با هم متحدند؛ چرا می‌گویید آشتی؟ مگر مردم باهم قهرند؟

بله، مردم با آن کسانی که روز عاشورا آمدند وسط خیابان و با قساوت و بی‌حیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهرند و آشتی هم نمی‌کنند. ۹۵/۱۱/۲۷

 نظر دهید »

امسال ۲۲ بهمن برای کشور آبرو شد اما مردم گله‌مندند

27 بهمن 1395 توسط منتظــرطلــوع
امسال ۲۲ بهمن برای کشور آبرو شد اما مردم گله‌مندند

رهبرانقلاب صبح امروز در ديدار مردم آذربايجان شرقی:

امسال ۲۲ بهمن برای کشور آبرو شد؛ بنده زبانم قاصر است از اینکه از ملت تشکر کنم؛ خدا را باید شکر کرد. این نسل سوم و چهارم انقلاب است که می‌آید مقابل دشمن می‌ایستد و حرف قاطع خود را می‌زند.

مسئولین، این حضور مردمی را به حساب گلایه نداشتن آن‌ها از فعالیت‌های ما مسئولین نیاورند؛ #مردم_گله_مندند؛ مردم با تبعیض و کم‌کاری و بی‌اعتنایی به مشکلات، میانه‌ای ندارند. ۹۵/۱۱/۲۷

 نظر دهید »

"دلت پاڪ باشہ"

26 بهمن 1395 توسط منتظــرطلــوع
"دلت پاڪ باشہ"

‼️بعضےها ميگن: ‌بابا دلت پاڪ باشد!

✅جواب از قرآن:
آنڪس ڪہ تو را خلق ڪردہ است ،اگر فقط
دل پاڪ کافے بود فقط میگفت آمنوا»
در حالیڪہ گفتہ :
«آمَُنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»

یعنے هم دلت پاڪ باشد ،
هم کارت درست باشد…

اگرتخمہ کدو را بشکنے و مغزش را بکارے سبز نمے شود.
پوستش را هم بکارے سبز نمی‌شود.
مغز و پوست باید با هم باشد.

هم دل؛ هم عمل!

 نظر دهید »

آجرک الله بقیه الله

23 بهمن 1395 توسط منتظــرطلــوع
آجرک الله بقیه الله
 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 67

منتــــــظرِطلــــــــــوع

مهدویت امام زمان (عج)

تدبر در قرآن

آیه قرآن

آمار

  • امروز: 26
  • دیروز: 40
  • 7 روز قبل: 1105
  • 1 ماه قبل: 1731
  • کل بازدیدها: 84567

لینک های مفید

  • سایت مدرسه فاطمه الزهرا{سلام الله}قم
  • صفحه فرهنگی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس