ماه مبارک رمضان،ماه بندگی
اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب(س)
طلایه دار عدالت ز راه می آید
زوال سلطنت ظلم و زور نزدیک است
ظهور یوسف زهرا قیامت کبری است
یقین کنید که روز نشور نزدیک است
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور
پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
مرا به کعبه دلهای خسته مهمان کن
که از فراق رخ خوب یار گریانم
در انتظار تو ای مهدی دل آرامم
ببین چگونه ز اندوه و درد حیرانم
مرا گریز ده از کوچه های خاموشان
که از نگاه پلید ریا گریزانم
مرا ببر به بیابانهای نخلهای غمین
چو هاجری ز عطش بهر آب عطشانم
کجاست چشمه زمزم کجاست قبله من
کجاست باور مهر و فروغ یزدانم
مرا ببر که زنم سنگ بر سر ابلیس
اگر درنگ کنی خود نصیب شیطانم
مرا به خانه نورانیت پناهی ده
که دور از مام خجسته دامانم
منم اسیر و یتیم و فقیر و درمانده
که با توجه و مهرت غنی دورانم
مرا به سلسله عارفان مشرف کن
تو ای بلند نظر اختر فروزانم
فرض کن حضرت مهدی(عج)به تو ظاهر گردد
ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت
داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه تو را چک ب
یا صاحب الزمان
این جشنها برای من آقا نمی شود
شب با چراغ عاریه فردا نمی شود
خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید
میخواستم ببینمت اما نمی شود
اللهم عجل لولیک الفرج
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن یک دل دیگر بیاورم
مولا خلاصه عرض کنم دوستت دارم
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم
اللهم عجل لولیک الفرج
دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی
نگاه منتظر بانک شعر امام زمان
چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی
خسران زده کسی است که از یار غافل است
بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی
از ما که منفعت نرسیده برای تو
هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی
گفتیم لااقل سر افطار می رسی
دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی
کی شود با رطب وصل تو افطار کنم
عید بزرگ شیعیان مبارک باد
کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته
دل دریایی ما را به دریا می برد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن
بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته
کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را
ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان
ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته
به سر میآید این دوران تلخ انتظار آخر
و ناجی می کند اینجا ظهور آهسته آهسته
ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن
که او مردانه می یابد حضور آهسته آهسته