داستان
#حوض_آب
محمد باقر موسوی همدانی مترجم تفسیراستاد المیزان طی خاطراتی گفته است:
.
« علامه طباطبایی قرآن را در خود پیاده کرده بود، وقتی در تفسیر قرآن به آیات رحمت و غضب و یا توبه برمی خوردیم، ایشان منقلب می شد و اشکش از دیدگانش جاری می گردید و در این حالت به شدت منقلب به نظر می رسید می کوشید من متوجه حالتش نشوم.
.
در یکی از روزهای زمستانی که زیر کرسی نشسته بودیم من تفسیر فارسی را می خواندم و ایشان عربی را نگاه می کردند، و در باب توبه و رحمت پروردگار و آمرزش گناهان بودیم، ایشان نتوانست به گریه بی صدا اکتفا کند و رسماً زد به گریه و سرش را پشت کرسی پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن.» .
فرزند محترمه ایشان، نجمه السادات طباطبایی، همسر شهید بزرگوار قدوسی، خاطرنشان نمودند که پدر بزرگوارشان نقل کرده اند
که وقتی در نجف بودم، یک معلم ریاضی پیدا کرده بودم که فقط یک بعد از ظهر وقت تدریس داشت. من یک بعد از ظهر از این سوی شهر به آن طرف شهر میرفتم. وقتی به مکان مورد نظر و جلسه استاد میرسیدم، به دلیل گرمای زیاد و پیمودن راه طولانی، آن قدر لباسهایم خیس عرق بود که همان طور با لباس داخل آب حوض میرفتم و درمیآمدم و بعد تنها یک ساعت نزد آن استاد ریاضی درس میخواندم.