داستان آموزنده
#داستان_آموزنده
انسان تا چه اندازه به داشتن ثروت مغرور میشود؟
جوان ثروتمندی نزد عالمی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.
عالم او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در کوچه صدقه می گیرد
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه بیبین و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عالم گفت: دیگران چه حالا دیگر آنها را نمی بینی؟
گفت نه
عالم گفت:
آینه و پنجره هر دو شیشه است.
اما درپشت آینه لایه ی نازکی از نقره قرار گرفته و در آن بجز خودت کسی دیگر را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از پیش چشم هایت برداری،
تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست بداری.
و قرآن می فرماید
لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ
ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ [ ﺣﻘﻴﻘﺖ ] ﻧﻴﻜﻰ [ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ] ﻧﻤﻰﺭﺳﻴﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ ؛ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ [ ﺧﻮﺏ ﻳﺎ ﺑﺪ ، ﻛﻢ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ ، ﺑﻪ ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻳﺎ ﺭﻳﺎ ]ﻳﻘﻴﻨﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .(آل عمران - 92