سحرخیزی
20 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع
مرحوم آقا نجفی قوچانی می نویسد: «حجره من و رفیقم وصل به هم بود. از میان طاقچه، سوراخ نمودیم و ریسمانی در آن کشیدیم که یک سر ریسمان در حجره رفیق بود و یک سر آن در حجره من.
وقت خواب، آن سر [ریسمان] را رفیق به پا یا دست خود می بست و این سر ریسمان را من به دست خود می بستم که سحر هر کدام زودتر بیدار شویم، دیگری را بدون اینکه صدایی بزنیم، به توسط ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه ای از صدای ما بیدار شود و راضی نباشد».
سیاحت شرق، ص 198