منتــــــظر طلـــــــــــوع

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ

اسما الله

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

برای اینکه انسان متّصف به اسماءالله بشود دائماً همراه با درد و رنج است . و این طور نیست که انسان در راحتی و خوشی به اسماءالله اتّصاف پیدا کند که « ناز پرورده تنعّم نبرد راه به جایی »
بلکه انسان باید در سختی و مشکلات ، در کوچه و خیابان ، مسائل خانوادگی نامطلوب ، همسایگان نامطلوب ، مرگ عزیزان و . . . قرار بگیرد تا کوره نظام طبیعت ، به عنوان کوره آدم سازی ، آهن کال آدمی را در این کوره آنقدر با حوادث ، مشکلات و سختی های روزمره بکوبند تا از این آهن کال ، خنجر تیز و شمشیر برنده ای درست بشود
از آهن کال نمی شود کارد درست کرد ، بلکه ابتدا آهن باید در کوره پخته شود . لذا تمامی مشکلات و دردها و سختی ها به عنوان کوره هایی است که در مسیر تکامل انسانی ، انسان را می سازد و پخته بار می آورد . نظام ، اینطوری تدوین شده است

لذا در مطالعه ی زندگی سفرای الهی ، انبیاء و اولیاء ، مثلا در کتاب فصوص الحکم ابن عربی که بیست و هفت فص به عنوان بیست و هفت شأن از شئون انسانی را بیان می کند که فصّ بیست و هشتم ، به عنوان فصّ فاطمی به قلم حضرت آقا اضافه شده است
یا در قصص قرآن می بینید که آدم تا خاتم در چه سختی ها افتادند و در هر گرفتاری که می افتادند با چه صورتی در پیشگاه حقّ خضوع می فرمودند که دچار گرفتاری نشوند ، زیرا آنها چون پیشوا و امام بودند سختی های بیشتری کشیدند ، تا به جایی رسیدند که بنده و شما نگوییم که همه ی اینها راحت بودند و در مسیر تکاملی قرار گرفتند 

اینها به ما می آموزد که اینطور نباشد که تا موقعی که زندگی و وضع ما رو به راه است و حال دنیا و بخور بخور ما سر و سامانی دارد ، آن موقع با خدا خوب باشیم و بگوییم خوب خدایی است و اما به محض اینکه دیگر وضع برگشت و گرفتاری ها پیش آمد ، انسان زبان خلاف ادب در پیشگاه حضرت حق بگیرد
و لذا در بدترین شرایط ، بیشترین شکر را از خودشان نمودار می فرمودند که عبد شکور و صبور بودند
اینها انسان را تهییج می کند و به انسان راه یاد می دهد . اینطور نیست که انسان در طول عمرش به گرفتاری هایی بیفتد که برای انبیاء و ائمه ، مشکلات و گرفتاری هایی سخت تر از آن روی نیفتاده باشد
و لذا هیچکس نمی تواند دلیل بیاورد که من به خاطر گرفتاری و مشکل نتوانستم خودم را بسازم و به سوی کمال بروم
لذا خداوند برای هر مشکلی نمونه ای دارد
مثلا ایوب را می آورند و می گویند شما بیشتر مشکل داشتید یا ایشان ، چطور ایشان به دنبال کمال رفتند و شما نتوانستید
لذا تمام اینها برای ما مسطوره اند .

خواندن ، تا یک حدی است ، مقدمه است ، اما مهمش اتصاف به اسماءالله است که این اتّصاف بی سختی نمی شود . امکان ندارد که کسی به راحتی بتواند به اسماء الهیه اتّصاف وجودی پیدا کند

_____________________
#شرح_دروس_معرفت_نفس
استادصمدی آملی حفظه

 نظر دهید »

کشکول

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

در تفسیر «روح البیان» آمده است که:

●شخصی از زهاد، معروف بود که اسم اعظم دارد. مریدی به اصرار زیاد، تقاضای تعلیم اسم اعظم را نمود. چون اصرارش بسیار شد، استاد برای تفهیم او فرمود:

●«فردا اول آفتاب به در دروازه‌ی شهر برو و آن چه را که مشاهده کردی برایم نقل کن»؛ مرید ، صبح به در دروازه‌ی شهر رفت و قدری توقف نمود.

●دید پیرمردی ضعیف با پشته‌ی هیزمی بر دوش، از بیرون شهر وارد و منتظر مشتری شد. ناگاه یکی از مأموران سلطان برای خرید هیزم حاضر شد و با پیرمرد درگیر شد و با چوبی بر سر و صورت او زد که خون جاری شد، پس هیزم را به زور برداشت و پولی هم به پیرمرد نداد!

●مريد با ناراحتی نزد استاد رفت و جریان را نقل کرد.

●استاد پرسید: «اگر تو اسم اعظم داشتی، در آن وقت چه کار کردی؟»

●گفت: «فوراً  اسم اعظم را می‌خواندم و مأمور را هلاک می‌کردم!»

●فرمود: «آن پیرمرد استاد من است! که اسم اعظم دارد، اما با وجود آن قدرت، ظلم را متحمل شده و بر او حتی نفرین ننمود!»

#استاد_كميلی
(كشكول المطالب؛ دفتر اول)

 نظر دهید »

خواهد آمد....

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

شعـــــــــــر مهـــــــ ــــدوے

سفره خالی‎ست ولی نان تو خواهد آمد
چه غم از درد که درمان تو خواهد آمد

پس مزن دست مرا وُسع گدایت این‎ست
دلخوشم لطفِ فراوان تو خواهد آمد

این دهه پشتِ درِ خانه‎ی خود را ننداز
صبح و شب عبدِ پریشان تو خواهد آمد

آخر از روضه سوی خیمه‎ی تو می‎آیم
آخر این دست به دامان تو خواهد آمد

چشمِ ما خشک که شد قحطیِ نعمت هم شد
اشک چون آمده باران تو خواهد آمد

زندگی کردن ما مردگیِ محض شده
پس کِی آقا، سر و سامانِ تو خواهد آمد؟

کاش می شد که به یعقوب کسی مژده دهد
یوسف از مصر به کنعانِ تو خواهد آمد

روزی از دور مرا گریه کنان می‎بینی
آن زمان حُرّ پشیمان تو خواهد آمد

بین هر کوچه‎ی باریک اگر گوش کنی
ناله‎ی مادرِ بی جان تو خواهد آمد

تا زمین خورد تو را کرد صدا، یعنی که
حق و احقاق به دستان تو خواهد آمد

 1 نظر

داستان_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

✅يك خلاف ، پنج نوع مجازات !

اصبغ بن نباته كه يكى از اصحاب حضرت اميرالمؤمنين ، علىّ عليه السلام است حكايت كند:
روزى عمر بن خطّاب نشسته بود كه پرونده پنج نفر زِناكار را نزد او آوردند تا حكم مجازات هريك را صادر نمايد.
عمر دستور داد تا بر هريك ، حدّ زنا اجراء نمايند.
امام علىّ عليه السلام كه در آن مجلس حضور داشت ، خطاب به عمر كرد و فرمود: اين حكم به طور مساوى براى چنين افرادى صحيح نيست و قابل اجراء نمى باشد.
عمر گفت : پس خود شما هر حكمى را كه صلاح مى دانى صادر و اجراء نما.
امام علىّ عليه السلام اظهار داشت : بايد اوّلين نفر اعدام و گردنش زده شود، دوّمين نفر سنگسار گردد، سوّمين نفر صد ضربه شلاّق بخورد، چهارمين نفر پنجاه ضربه شلاّق و پنجمين نفر را تعزير يعنى ، مقدارى شكنجه نمايند.
عمر و حاضرين در مجلس ، از صدور چنين حكمى بسيار تعجّب كرده ؛ و علّت اختلاف مجازات را براى يك معصيت جويا شدند؟ اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام فرمود: شخص اوّل مشرك بود و حكم مرد زناكار مشرك با زن مسلمان اعدام است .
شخص دوّم مسلمان بود ولى چون همسر داشت ، زناى او محصنه بوده است و مى بايست سنگسار شود.
شخص سوّم نيز مسلمان بود، و چون ازدواج نكرده بود، حدّ آن صد ضربه شلاّق است .
شخص چهارم غلام و عبد بود و حدّ او نصف حدّ افراد آزاد مى باشد.
و شخص پنجم ديوانه است و بر ديوانه حدّ جارى نمى گردد؛ بلكه بايد او را تعزير و شكنجه نمايند.

وسائل الشّيعة : ج 28، ص 64، ح 16، تهذيب شيخ طوسى : ج 10، ص 50، ح 188.

 نظر دهید »

دین_از_سیاست_جدا_نیست ✻

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ*لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ ۖ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ

نماز را به پا دارید، و زکات را بپردازید، و از پیغمبر اطاعت کنید، تا این که (از سوی خدا) به شما رحم شود. (آیه 56)گمان مبر که کافران درمانده کنندگان (خدا) در زمین باشند. بلکه در آخرت جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی است! (آیه 57)

اقامه نماز و ادای زکات نمونه بارز عمل صالحی است که در حاکمیت مؤمنان انجام می شود.

در اسلام، مسائل عبادی(أَقِيمُوا الصَّلَاةَ) و مالی(آتُوا الزَّكَاةَ) و سیاسی و حکومتی(أَطِيعُوا الرَّسُولَ)از هم جدا نیستند.

شرط رسیدن به رحمت الهی پیروی از خدا و رسول است.

کفار اگرچه ابرقدرت باشند، اما در برابر قدرت خدا شکست خواهند خورد.

تفسیر نور ،ج6، سوره نور ، ص209

 1 نظر

کیفر خیانت و بی وفایی

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

#داستان_آموزنده

در یکی دهاتهای فارس، دهقان با تجربه ای زندگی می کرد. او مردی هوشمند و عارف بود و از عبادت و بندگی خدا بهره تامّی داشت ولی فقیر و تنگدست بود و زندگی بسیار سختی داشت. دست به هر کاری دراز می کرد تا شاید بتواند از فقر و تنگدستی نجات یابد، ولی موفق نمی شد و پیش آمدهای پی در پی و ناگوار بر او وارد می شد و بیش از پیش او را به سختی و رنج می انداخت.
او زنی داشت که در حسن و زیبایی و جمال نظیر نداشت ولی در مقابل فقر و تنگدستی شوهرش، بسیار اعتراض می کرد و به او زخم زبان و طعنه می زد.
روزی زن به مردش گفت: «بیا از این جا هجرت کنیم، شاید در دیار دیگری بتوانی خود را از فقر و تنگدستی نجات دهی.»
مرد گفت: «من با این پیشنهاد موافق هستم زیرا بسیار کسانی بودند که از وطن خود هجرت کردند و در نتیجه به مقام و ثروت رسیدند ولی من از یک چیز می ترسم و آن است که می ترسم راه بی وفایی در پیش بگیری و فریب دیگران را بخوری.»
زن، سوگندها یاد کرد و گفت: «من به عهدی که در شب عروسی و هنگام ازدواج با تو بستم تا آخر عمر وفا خواهم کرد و برای همیشه با تو خواهم بود. این اندیشه ها را از سر بدر کن و خیالت راحت و آسوده باشد.»:
مرد به پیشنهاد زن، از وطن خود به جای نامعلومی سفر کرد. در بین راه، گه گاهی در بعضی از منازل پیاده شده و استراحت می کردند و دوباره به حرکت خود ادامه می دادند تا اینکه در منزلی، مرد به خواب عمیقی فرو رفت.
در همین حین، امیر زاده ای که به عنوان شکار به آن اطراف آمده بود گذارش به همان جا افتاد. وقتی که چشمش به زن زیبای آن مرد افتاد، شیفته او شد و به او اظهار عشق و علاقه کرد و گفت: «اگر از آن مرد جدا شوی، به زندگی خوبی خواهی رسید و در ناز و نعمت بسر خواهی برد.»
زن نیز بر خلاف عهد و پیمانش، راه بی وفایی را در پیش گرفت و آهسته از جای برخاست و تا شوهرش خوابیده بود، با آن جوان سوار بر اسب گردید و رفت، تا اینکه به چشمه ای رسیدند و برای قضای حاجت پیاده شدند. زن همین که کمی از چشمه دور شد شیری از راه رسید و آن زن را درید و مقداری از گوشت او را خورد و رفت. امیر زاده چون دید که زن جوان دیر کرده است بدنبال او رفت و دید که بدن پاره پاره او بر روی زمین است.
از طرفی، دهقان از خواب بیدار شد و زنش را ندید. برای پیدا کردن وی، شتابان به هر سو می دوید تا اینکه به همان چشمه رسید و آن جوان را دید و حال عیال خود را از او پرسید.
جوان گفت: «زنی را در اینجا دیدم که شیر او را پاره پاره کرده است.»
دهقان وقتی که زن خود را به آن حال دید و حقیقت ماجرا را فهمید گفت: «این است کیفر خیانت و بی وفایی.»
ای کاش هنگام خیانت، چه در فضای حقیقی، چه در زمان مجازی یادی از آیات قرآن کنیم:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ

ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ، ﺯﻥ ﻧﻮﺡ ﻭ ﺯﻥ ﻟﻮﻁ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺯﺩﻩ ﻛﻪ ﺗﺤﺖ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻰ ﻭ ﺯﻭﺟﻴﺖ ﺩﻭ ﺑﻨﺪﻩ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻭﻟﻰ [ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺩﻳﻦ ﺩﺍﺭﻯ ] ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ [ ﺑﻨﺪﻩ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻣﺎ ]ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ، ﻭ ﺁﻥ ﺩﻭ [ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ] ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺩﻓﻊ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ ﻭ [ ﻫﻨﮕﺎم ﻣﺮﮒ ]ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ : ﺑﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﺗﺶ ﺷﻮﻳﺪ.(تحریم - 10)

 نظر دهید »

تربیت_قرآنی_کودکان_قبل_از_بلوغ

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ۚ مِّن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ۚ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ ۚ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ ۚ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده‌اند (هنگام ورود به اطاقهای خواب همسران) در سه وقت اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و در نیمروز هنگامی که لباسهای خود را در می‌آورید، و بعد از نماز عشاء. این سه وقت (ویژه‌ی خلوت)شماست. بعد از این سه وقت بر شما و آنان گناهی نیست بدون اجازه وارد شوند.  ایشان دور و بر شما در رفت و آمدند و شما نیز دور و بر ایشان در رفت و آمدید. این گونه (صریح و روشن) خداوند آیه‌ها را برای شما توضیح و تبیین می‌کند و خداوند بس آگاه و کاربجا است. (آیه 58)

مسئول احکام دین به فرزندان ، والدین مؤمن هستند.

محل خواب والدین، اگر جدا از فرزندان باشد، نیاز به اذن دارد.

کودکی و بردگی بهانه ای برای شکست حریم دیگران نیست.

مرد باید در طول شبانه روز، اوقاتی را به همسر خود اختصاص دهد.

حتی فرزندان نابالغ باید احکام خانواده را بدانند و مراعات کنند.

ادامه دارد…

تفسیر نور ،ج6، سوره نور ، ص210

 نظر دهید »

داستانی عجیب از برکات زیارت امام رضا علیه السلام

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

داستان_اهل_بیت (ع)

شب اول قبر آیت‌‌الله شیخ مرتضی حائری قدس سرّه، برایش نماز لیله‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بین مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم یک سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم،.
چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.
درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد.
به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود.
بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند.
ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد.
بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: – خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.
صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد.
هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.
بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم:
راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.

ناقل: آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره).

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 42
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 46
  • ...
  • 47
  • 48
  • 49
  • ...
  • 67

منتــــــظرِطلــــــــــوع

مهدویت امام زمان (عج)

تدبر در قرآن

آیه قرآن

آمار

  • امروز: 27
  • دیروز: 43
  • 7 روز قبل: 880
  • 1 ماه قبل: 3586
  • کل بازدیدها: 93623

لینک های مفید

  • سایت مدرسه فاطمه الزهرا{سلام الله}قم
  • صفحه فرهنگی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس