خواهد آمد....
15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع
شعـــــــــــر مهـــــــ ــــدوے
سفره خالیست ولی نان تو خواهد آمد
چه غم از درد که درمان تو خواهد آمد
پس مزن دست مرا وُسع گدایت اینست
دلخوشم لطفِ فراوان تو خواهد آمد
این دهه پشتِ درِ خانهی خود را ننداز
صبح و شب عبدِ پریشان تو خواهد آمد
آخر از روضه سوی خیمهی تو میآیم
آخر این دست به دامان تو خواهد آمد
چشمِ ما خشک که شد قحطیِ نعمت هم شد
اشک چون آمده باران تو خواهد آمد
زندگی کردن ما مردگیِ محض شده
پس کِی آقا، سر و سامانِ تو خواهد آمد؟
کاش می شد که به یعقوب کسی مژده دهد
یوسف از مصر به کنعانِ تو خواهد آمد
روزی از دور مرا گریه کنان میبینی
آن زمان حُرّ پشیمان تو خواهد آمد
بین هر کوچهی باریک اگر گوش کنی
نالهی مادرِ بی جان تو خواهد آمد
تا زمین خورد تو را کرد صدا، یعنی که
حق و احقاق به دستان تو خواهد آمد