علامه حسن زاده آملی:
هوالحق
در راه عشق دمبدم عذر و بهانه چيست
خوشتر ز عشق و زمزمه عاشقانه چيست
عنفاى نفس ناطقه را جز به طور عشق
در طوبى آرميدن و در سدره لانه چيست
با روى يار عين قصور است طرف حور
با سوز عشق نغمه چنگ و چغانه چيست
معشوق حسن مطلق اگر نيست ما سواه
يكسر بسوى كعبه عشقش روانه چيست
اى بيخبر ز خلوت شبهاى عاشقان
درد هر لذتى چو نواى شبانه چيست
و جداست آنچه را كه نبى گفته و نبى
بهتر از اين ترانه در عالم ترانه چيست
آوخ كه بوم شوم نيارد شنودنش
طوطى خوشنواى مرا آشيانه چيست
درويش بى خيال ز كونين را چكار
كاين هاى و هوى واهى اهل زمانه چيست
گر صبح كاذب اقدم بر صبح صادق است
واعظ زبان برفق بدار اين زبانه چيست
چون يك وجود هست و بود واجب و صمد
از ممكن اين همه سخنان فسانه چيست
بس كشتى خرد كه در اين بحر سالها
طى كرد و پى نبرد كه او را كرانه چيست
زنبور خانه است مگر سينه حسن
از داغ عشق اين همه در وى نشانه چيست
دیوان اشعار