منتــــــظر طلـــــــــــوع

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ

بیا بگذر

17 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

علامه حسن زاده آملی:

بیا از صحبت اغیار بگذر  
بیا از هر چه جز از یار بگذر

که اغیارند با کارت مغایر 
چه خواهی مسلمش خوانی چه کافر
                             
که اغیارند نا محرم سراسر  
چه از مرد و چه از زن ای برادر

دل بی بهره از نور ولایت 
بود نامحرم از روی درایت

ز نامحرم روانت تیره گردد 
 قساوت بر دل تو چیره گردد

چه آن نامحرمی بیگانه باشد
و یا از خویش و از همخانه باشد

ترا محرومی از نا محرمان است
 که نا محرم بلای جسم و جانست

بیا یکباره ترک ماسوا کن  
خودت را فارغ از چون و چرا کن

به این معنی که نبود ماسوایی  
خدا هست و کند کار خدایی

یکی پرسید از بیچاره مجنون  
که ای از عشق لیلی گشته دل خون

بشب میلت فزونتر هست یا روز  
بگفتا گر چه روز است عالم افروز

ولیکن با شبم میل است خیلی 
که لیل است و بود همنام لیلی

 نظر دهید »

رهایی از وسوسه

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

حکایت دچار شدن به وسوسه و شبهات:

این کلمه حکایتی از حالت دیرین این کمترین «حسن حسن زاده آملی» است.
روزگاری بدان دچار بودم،و آن این که:

در اثنای تدرّس و تعلّم علوم عقلی و صحف عرفانی دچار وسوسه های سخت سهمگین و دژخیم و بدکنشت و بد سرشت در راه تحصیل اصول عقاید حقه به برهان و عرفان شده ام،و آزرده خاطری شگفت از حکمت و میزان که از هر سوی شبهات گوناگون به من روی می آورد.
ریشه این شبهات و وسوسه ها از ناحیت انطباق ظواهر شرع انور ـ علی صادعه الصلوه و السلام
با مسائل عقلی و عرفانی بوده است،که در وفق آنها با یکدیگر عاجز مانده بودم،و از کثرت فکرت به خستگی و فرسودگی موحش و مدهش مبتلا گشته ام،و از بسیاری سؤال از محضر مشایخم,آن عالمان دین به حق،در سمای علم سیاره و ثوابت والا گهر مرا بیم جسارت و ترس اسائه ادب و خوف ایذاء خاطر و احتمال بدگمانی می رفت.
این وسوسه چنان که گفتیم،موجب بدبینی به علوم عقلی،و سبب بیزاری از منطق و حکمت و عرفان شده است.

و لکن به رجاء اینکه « لعلّ الله یحدث بعد ذلک أمرا » در درسها حاضر می شدم و راز خویش را ابراز نمی کردم،و از تضرّع و زاری اعاظم حکماء در نیل به غهم مسائل اندیشه می کردم،مانند صاحب اسفار در مسأله « اتحاد نفس به عقل فعّال »و استفاضه از آن که فرمود: «و قد کُنّا ابتهلنا إلیه بعقولنا و رفعنا إلیه أیدینا الباطنه لا أیدینا الداثره فقط،و بسطنا أنفسنا بین یدیه و تضرّعنا إلیه طلباً اکشف هذه المسأله و أمثالها…..».

لطف الهی و رهایی از وسوسه:

تنها چیزی که مرا از این ورطه هولناک هلاک،رهایی بخشید لطف الهی بود که خویشتن را تلقین می کردم به اینکه:
اگر امر دایر شور بین نفهمیدن و نرسیدن مثل تویی و بین نفهمیدن و نرسیدن مثل معلّم ثانی ابونصر فارابی و شیخ رئیس ابوعلی سینا و شیخ اکبر محیی الدین عربی و استاد بشر خواجه نصیرالدین طوسی و ابوالفضائل شیخ بهایی و معلّم ثالث میر داماد و صدر المتألّهین محمد شیرازی،آیا شخص مثل تو به نفهمیدن و نرسیدن اولی است یا آن همه استوانه های معارف؟

و همچنین خودم را به یک سو قرار می دادم،و اکابر دیگر علم را که از شاگردان بنام آن بزرگان بودند،و نظائر آنان را به سوی دیگر و سپس همان مقایسه را پیش می کشیدم و به خودم تلقین می کردم،تا منتهی شدم به اساتیدم که به حق وارثان انبیاء و خازنان خزائن معارف بوده اند ـ رفع الله تعالی درجاتهم ـ
که باز خودم را به یک جانب و آن حاملان ودائع علم و دین را به جانبی،و همان مقایسه و تلقین را اعمال می کردم و تو اولایی به نفهمیدن یا این مفاخر دهر؟
نظیر مطالبی را که علامه شیخ بهایی درباره شیخ اجل صدوق که قائل به سهو النبی شده است،فرموده است:
هرگاه امر دایر شود بین سهو رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و سهو صدوق،صدوق اولی تر بدان است.

مقدمات نگاشتن رساله ی قرآن, برهان و عرفان ازهم جدایی ندارند:

از این مقایسه قدری آرام می گرفتم،تا بارقه های الهی چون نجم ثاقب بر آسمان دل طارق آمد،و در پناه ربّ ناس از وسواس خنّاس نجات یافتم «ففاض پمّ فاض» ،«حاشی الشریعه الحقه الإلهیّه البیضاء أن تکون أحکامها مصادمه للمعارف الیقینیّنه الضروریّه،و تبّاً لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنّه »
و چون در رحمت رحیمیّه به روی ما گشوده شده است،به علم الیقین بلکه به عین الیقین و فراتر به حقّ الیقین مطالب سهل ممتنع عقلی و عرفانی را رموزی یافته ایم که پی برده ایم اشارات به کنوزی اند.
آنگاه رساله ای وجیز و عزیز در یک مقدمه و ده فصل در این موضوع که «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند» نوشته ایم،و همین موضوع را نام آن نهاده ایم،و مکرّر به طبع رسیده است.

جان به لب رسید تا جام به لب رسید:

آری به آسانی نادانی به دانایی نمی رسد،و بسیار سفر باید تا پخته شود خامی..

شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

لذا در الهی نامه ام گفته ام: «الهی جان به لب رسید تا جام به لب رسید ».و نیز در غزلی که در دیوانم مسطور است در این باب گفته ام:

دولتم آمد به کف،با خون دل آمد به کف
حبّذا خون دلی دل را دهد عزّ و شرف

یوسفم تحصیل دانش گشت و من یعقوب وار
از فراقش کو به کو،کوکو ببانگ یا اسف

گر نبودی لطف حق از گریة شام و سحر
دیدگانم بی شک اینک بود در دست تلف

جوهر نفس ارنه روحانیّه السوس است پس
طالب اصلش چرا شد با دو صد شوق و شعف

لوحش الله صنع نقاشی که از ماء مهین
پرورد درّ یتیمی را بدامان خزف

و از اینگونه گفتار به نظم و نثر بسیار داریم،و نیز در پیرامون همین کلمه مطالبی در درس پنجم «دروس اتحاد عاقل به معقول» داریم که متمّم یکدیگرند.
___________________
تازیانه سلوک/صفحه۶۵
حضرت علامه حسن زاده ی آملی روحی فداه

 نظر دهید »

لقا الله

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

نمي توان به لقاے او دست يافت جز با عمل صالح و اخلاص در عبادت
چنان ڪہ در آيہ ڪريمہ ڪہف آمده است و اين براے ڪسے ميسر است ڪہ از علايق نفساني و خاطرات دنيوے خلاصى يابد

و الا با اشتغال بہ دنيا ، لذايذ عقلي حاصل نمي شود و در نتيجہ در سالڪ شوقي ايجاد نمي شود.

اگر ڪسي بہ عبادت عشق نمي ورزد، بہ علت وجود اين موانع است
___________________
رسالہ لقاء اللہ
حضرت علامہ حسن زاده ے آملے روحے فداه

 نظر دهید »

اسما الله

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

برای اینکه انسان متّصف به اسماءالله بشود دائماً همراه با درد و رنج است . و این طور نیست که انسان در راحتی و خوشی به اسماءالله اتّصاف پیدا کند که « ناز پرورده تنعّم نبرد راه به جایی »
بلکه انسان باید در سختی و مشکلات ، در کوچه و خیابان ، مسائل خانوادگی نامطلوب ، همسایگان نامطلوب ، مرگ عزیزان و . . . قرار بگیرد تا کوره نظام طبیعت ، به عنوان کوره آدم سازی ، آهن کال آدمی را در این کوره آنقدر با حوادث ، مشکلات و سختی های روزمره بکوبند تا از این آهن کال ، خنجر تیز و شمشیر برنده ای درست بشود
از آهن کال نمی شود کارد درست کرد ، بلکه ابتدا آهن باید در کوره پخته شود . لذا تمامی مشکلات و دردها و سختی ها به عنوان کوره هایی است که در مسیر تکامل انسانی ، انسان را می سازد و پخته بار می آورد . نظام ، اینطوری تدوین شده است

لذا در مطالعه ی زندگی سفرای الهی ، انبیاء و اولیاء ، مثلا در کتاب فصوص الحکم ابن عربی که بیست و هفت فص به عنوان بیست و هفت شأن از شئون انسانی را بیان می کند که فصّ بیست و هشتم ، به عنوان فصّ فاطمی به قلم حضرت آقا اضافه شده است
یا در قصص قرآن می بینید که آدم تا خاتم در چه سختی ها افتادند و در هر گرفتاری که می افتادند با چه صورتی در پیشگاه حقّ خضوع می فرمودند که دچار گرفتاری نشوند ، زیرا آنها چون پیشوا و امام بودند سختی های بیشتری کشیدند ، تا به جایی رسیدند که بنده و شما نگوییم که همه ی اینها راحت بودند و در مسیر تکاملی قرار گرفتند 

اینها به ما می آموزد که اینطور نباشد که تا موقعی که زندگی و وضع ما رو به راه است و حال دنیا و بخور بخور ما سر و سامانی دارد ، آن موقع با خدا خوب باشیم و بگوییم خوب خدایی است و اما به محض اینکه دیگر وضع برگشت و گرفتاری ها پیش آمد ، انسان زبان خلاف ادب در پیشگاه حضرت حق بگیرد
و لذا در بدترین شرایط ، بیشترین شکر را از خودشان نمودار می فرمودند که عبد شکور و صبور بودند
اینها انسان را تهییج می کند و به انسان راه یاد می دهد . اینطور نیست که انسان در طول عمرش به گرفتاری هایی بیفتد که برای انبیاء و ائمه ، مشکلات و گرفتاری هایی سخت تر از آن روی نیفتاده باشد
و لذا هیچکس نمی تواند دلیل بیاورد که من به خاطر گرفتاری و مشکل نتوانستم خودم را بسازم و به سوی کمال بروم
لذا خداوند برای هر مشکلی نمونه ای دارد
مثلا ایوب را می آورند و می گویند شما بیشتر مشکل داشتید یا ایشان ، چطور ایشان به دنبال کمال رفتند و شما نتوانستید
لذا تمام اینها برای ما مسطوره اند .

خواندن ، تا یک حدی است ، مقدمه است ، اما مهمش اتصاف به اسماءالله است که این اتّصاف بی سختی نمی شود . امکان ندارد که کسی به راحتی بتواند به اسماء الهیه اتّصاف وجودی پیدا کند

_____________________
#شرح_دروس_معرفت_نفس
استادصمدی آملی حفظه

 نظر دهید »

همت بلند

15 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

يكى از نكات بسيار مهم در امر سلوك الى الله همت بلند و استقامت است.
همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايى رسيده اند.
حضرت استاد در محفل درس مى فرمودند:
آقا! مهم همت و استقامت در اين راه است كه:
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم و الملائكه .
(فصلت (30)) 
آنان كه گفتند خداى ما الله است و استقامت به خرج دادند، ملائكه بر آنها نازل مى شوند، استقامت … بگو خدايا آمدم ، و از سر صدق بگو.
منبع:صراط سلوک #علامه_حسنزاده

 نظر دهید »

نکته ها

14 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

علامه حسن زاده آملی:
نکته از کلمه ۱۴۴کتاب هزارویک کلمه استاد:

۱)به فکر خود باش و از خویشتن غافل مباش.

۲)همواره کشیک نفس بکش که کشیک نفس کشیدن کشکی نیست، از خداوند توفیق بخواه.

۳)با ابنای روزگار بساز و مرد تحمل باش «آسیا باش، درشت بستان و نرم باز ده».

۴)مرد فکر باش که فکر لُبّ عبادت است.

۵)مناجات و راز و نیاز با خداوند را قطع مکن.

۶)خلوت شب را از دست مده.به حقت بگو«الهی!آمدم» تا کامروا گردی.

‼️(ادامه دارد…)

 نظر دهید »

عرفان

10 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

????فلسفه آن است که از بالا برای انسان بیاید کما قال الله تعالی :
« یُؤتِی الحِکمَهَ مَن یَشَاءُ » ( بقره / 269 )
که حکمت و فلسفه را باید او به هر کسی که می خواهد اعطاء کند و بدهد . حالا تا چه جانی باشد و تا چه کسی باشد.

لا ینالُ أحدٌ من الخلق إلّا بعد تجرُّدِه عن الدّنیا
حرف شریف جناب آخوند ، ضابطه ی کلیه است که می فرماید هیچ کس و احدی به این حکمت و فلسفه نمی رسد مگر اینکه خودش را از دنیا مجرد کند :
«إلا بعد تجرّده عن الدّنیا و عن نفسه بالتّقوی و الورع و الزّهدِ الحقیقی و الإنخراطِ فی سِلکِ المُقرَّبین من ملائکته و عباده الصالحین حتی یُعَلِّمَهُ اللهُ من لدنه علما »
این فلسفه و این حکمت را خداوند به کسانی می دهد که خودشان را از دنیا مجرّد کنند و نفسشان را به وسیله ی تقوا و ورع و زهد حقیقی و کذا و کذا تجرید کنند
این است که بارها آقایان عرفا در فرمایشاتشان می فرمایند فهم این مطالب که ما می گوییم بدون تلطیف سرّ و تجرید نفس امکانپذیر نیست که باید نفس برهنه بشود و نمی شود که مشغولیات داشته باشد ، زیرا مشغولیات نمی گذارد که نفس توحّد پیدا کند و آن حقایق را بگیرد و اگر سرّ ، تلطیف نشود ، مظهر اسم شریف « لطیف »ِ حق نشود ، «إنّ اللهَ کانَ لَطیفاً خبیراً » ( احزاب / 34 )
که تا جان ، سرّ ، روح و آن حقیقت انسان آنچنان لطیف ( لطیف یعنی دقیق ) نشود مظهر لطافت حق نمی گردد
یعنی باید آنچنان دقیق شود که تمام پنهان کاری های بسیار ریز نفس را که در مقام سرّ آن قرار دارد تلطیف کند ، زیرا نفس آنچنان پنهان کاری ها دارد که ما فکر می کنیم خوب شده ایم ، ولی هنوز آن سرّ السرّ پاک نشده است و ما از آن آگاه نیستیم

لذا تلطیف سرّ می خواهد و سرّ ، باید لطیف بشود و انسان باید در مقام زهد حقیقی قرار بگیرد نه اینکه حالا فقط لباسش را مندرس کند و بگوید ما می خواهیم زاهدانه زندگی کنیم !! اینطوری نه ؛ بلکه باید زهد حقیقی باشد و به حقیقت ، زاهد باشیم

????که باید نفس را تجرید کنیم تا خداوند از ناحیه ی خودش علم لدنّی را اعطاء کند و علم هم تا به علم لدنّی منتهی نشود ، به حقیقت علم نیست . و این چیزی که ما علم می دانیم ، همه به عنوان مُعِدّ اند تا نفس را برای رسیدن به آن علم حقیقی آمادگی بدهند . حالا این خواندن ها ، این کلاس ها ، این جلسات ، مطالعه ، مباحثه و . . . ، اینها علم حقیقی نیست ، علم حقیقی چیز دیگری است
____________________
#شرح_دروس_معرفت_نفس
استادصمدی آملی حفظه الله

 نظر دهید »

ذوق در عرفان

08 آذر 1395 توسط منتظــرطلــوع

فرق ذوق در لغت با ذوق در اصطلاح عرفان
در اینجا سزاوار است متذکر شویم که ذوق در اصطلاح اهل لغت اعنی همان ذوقی که ما اکنون در صدد بیان آنیم غیر از ذوق در اصطلاح عرفان است
زیرا ذوق در میان اهل لغت به معنی چشیدن است اما ذوق در اصطلاح اهل تحقیق به معنی دارا شدن انسان اسمی از اسماء الله تعالی را است.
بدین معنی که انسان مظهر اسمی از اسماء الهی گردد و بتواند به اذن الله مطابق سلطانِ آن اسم کار خدایی کند ، مثلا در غیر تصرّف کند
چنان که عیسی روح الله واجد یعنی ذائق اسم شریف محیی و شافی بوده که مرده زنده می کرد و اکمه و ابرص را شفا می داد. شیخ محی الدّین عربی در فصوص الحکم و قیصری در شرح آن و مولی صدرا در حکمت متعالیه و همچنین در بسیاری از مسطورات عالیه ، کلمه ذوق را به کار برده اند و مرادشان از آن ، همین اصطلاح اهل تحقیق است>

از آن جمله عبارت جناب علامه قیصری در شرح فص هودی فصوص الحکم است که به نحو مستوفی ذوق را معنی نموده و فرموده است:” المراد بالذوق ما یجده العالم علی سبیل الوجدان و الکشف لا البرهان و الکسب ، و لا علی طریق الأخذ بالایمان و التقلید فانَّ كلاً منهما و ان کان معتبراً بحسب مرتبته لکنّه لا یلحق بمرتبة العلوم الکشفیة اذ لیس الخبر کالعیان “

یعنی مراد از ذوق آن چیزی است که عالم بر سبیل وجدان وکشف دارای آن میشود و نه فقط به صرف برهان و کسب ,و نه فقط به طریق اخذ به ایمان و تقلید
زیرا هریک برهان و کسب و اخذ به ایمان و تقلید اگر چه به حسب مرتبه ی خود معتبر بوده و لازم است لکن به مرتبه ی علوم کشفیه ملحق نمی شود چرا که خبر گرفتن مانند مشاهده نمودن نیست

به تعبیر دیگر مراد از ذوق آن است که انسان باید هرحقیقت را به لحاظ ادراک عینی آن دریافت نموده و بچشد نه اینکه فقط به مفاهیم کلی و معانی انتزاعیه آنها علم حصولی پیدا کند..

_____________________
#شرح_مراتب_طهارت
جلددوم
استادصمدی آملی حفظه الله
.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3

منتــــــظرِطلــــــــــوع

مهدویت امام زمان (عج)

تدبر در قرآن

آیه قرآن

آمار

  • امروز: 863
  • دیروز: 659
  • 7 روز قبل: 1472
  • 1 ماه قبل: 2447
  • کل بازدیدها: 100739

لینک های مفید

  • سایت مدرسه فاطمه الزهرا{سلام الله}قم
  • صفحه فرهنگی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس